کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنیبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنیبه
لغتنامه دهخدا
جنیبه . [ ج َ ب َ/ ب ِ ] (از ع ، اِ) مؤنث جنیب . رجوع به جنیب شود.- جنیبه بر ؛ یدک کش : روح القدس خریطه کش او در آن طریق روح الامین جنیبه بر او در آن فضا. خاقانی .- جنیبه دار ؛ جنیبت دارنده : اسب کتل دارنده : هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال هزار فضل ر...
-
واژههای مشابه
-
جنیبة
لغتنامه دهخدا
جنیبة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) چهارپای فرمانبردار. (از اقرب الموارد). || صوف شتر شش ساله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پشم شتر شش ساله . (ناظم الاطباء). || ناقه ای که بدراهم بکسی دهند تا بر آن غله آرد. || جنیبتا البعیر؛ باری که بر دو پهلوی شتر باشد. (م...
-
جستوجو در متن
-
تکاوری
لغتنامه دهخدا
تکاوری . [ ت َ وَ ] (حامص مرکب ) تاختن . دویدن . تیزرفتاری . سبق : عید رسید و مهرگان با دو جنیبه بر اثرهردو جنیبه همعنان در گرو تکاوری .خاقانی .
-
چنپور
لغتنامه دهخدا
چنپور. [ چُم ْ ] (اِ) پالهنگ که اسب بدان کشند. (رشیدی ). پالهنگ که اسب را بدان جنیبه کنند و اصل در آن پالاهنگ است و اصطلاح این زمان یعنی یدک کش و در عربی مقود گویند. (انجمن آرا). چنبور. افسار. رجوع به پالهنگ و چنبور شود.
-
خریطه کش
لغتنامه دهخدا
خریطه کش . [ خ َ طَ / طِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) توبره کش . (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه در کیسه وسائل کار حمل میکند : شاگردپیشگان و خریطه کشان وی استادکار تیر سپهرند بر زمین .سوزنی .خرد خریطه کش خاطر و بیان من است سخن جنیبه بر خامه و بنان من است . سوزن...
-
مجنب
لغتنامه دهخدا
مجنب . [ م ُ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) اسب کتل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسب یدک . (از اقرب الموارد). یدک . جنیبه . جنیبت . مجنوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دور داشته . دور کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
هفت فلک
لغتنامه دهخدا
هفت فلک . [هََ ف َ ل َ ] (اِ مرکب ) هفت چرخ . هفت طاق : ز سیر هفت ستاره ز دور هفت فلک نظیر تو نتوان یافتن به هفت اقلیم . سوزنی .ای شش جهت از تو خیره مانده بر هفت فلک جنیبه رانده . نظامی .ای هفت فلک فکنده ٔ توای هرکه به جز تو، بنده ٔ تو. نظامی .میبرد ...
-
فضل ربیع
لغتنامه دهخدا
فضل ربیع. [ ف َ ل ِ رَ ] (اِخ ) فضل بن ربیع وزیر هارون الرشید : هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال هزار فضل ربیعش خریطه دار سخا. خاقانی .چون فصل ربیعی نه که چو فضل ربیعی کز جود طبیعی همه لطفی و نمائی . خاقانی .هزار فصل بدیع است و صد چوفضل ربیعهزار مرغ چو ...
-
یدک
لغتنامه دهخدا
یدک . [ ی َ دَ ] (اِ) جنیبت . اسب جنیبت . رکابی . کتل . اسب نوبتی . مجنوب . مجنب . جنیبه . کوتل . غوش . بالا. ظاهراً از «ید» هزوارش و آک به معنی اسب . یدکی (با کشیدن صرف شود). (یادداشت مؤلف ). اسب کتل . به فارسی جنیبت گویند و آن اسبی است که پیش از آ...
-
فرقد
لغتنامه دهخدا
فرقد. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) گاوساله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گاوساله ٔ دشتی .(منتهی الارب ). گوساله ٔ وحشی . (اقرب الموارد). || (اِخ ) دو ستاره نزدیک قطب که بدان راه شناسند. (منتهی الارب ) (غیاث ). و آنها دو ستاره اند و در شعر به صورت مفرد و ...
-
تخفیفه
لغتنامه دهخدا
تخفیفه . [ ت َ فی ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) تخفیفة. دستار کوچکی که هنگام خواب و خلوت بسر پیچند، نسبت به عمامه سبک میباشد. (آنندراج ). عمامه ٔ کوچکی که در هنگام خوابیدن و یا در رفتن بیت الخلاء بر سر می گذارند. (ناظم الاطباء) : علی رأسه کوفیة و تخفیفة ص...
-
ربیعبن یونس
لغتنامه دهخدا
ربیعبن یونس . [ رَ ع ِ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی فروة کیسان ، معروف به ابن ابی فروة و مکنی به ابوالفضل . از موالی بنی عباس و از وزیران دوراندیش بود. منصور خلیفه ٔ عباسی ابتدا او را به حاجبی و سپس به وزارت برگزید. وی با شکوه و ابهت کامل به حل و ...
-
شش جهت
لغتنامه دهخدا
شش جهت . [ ش َ / ش ِ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) جهات سته . شش طرف ؛ یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین . (ناظم الاطباء). پیش و پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم ). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغا...