کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جنود
/jonud/
معنی
لشکرها؛ سپاهها.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنود
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) جِ جند؛ لشکرها، سپاه ها.
-
جنود
لغتنامه دهخدا
جنود. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جُنْد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). در مثل است : اِن ّ ﷲِ جنوداً منها العسل ؛ خدای را یاریگران یا سپاههاست ، از آن جمله است انگبین . این سخن را معاویه گفت هنگامی که به وی خبر دادند که اشتر با عسل زهرآگین مسموم شده اس...
-
جنود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جُند] [قدیمی] jonud لشکرها؛ سپاهها.
-
واژههای مشابه
-
جُنُودِ
فرهنگ واژگان قرآن
لشکریان - سپاهیان
-
واژههای همآوا
-
جُنُودِ
فرهنگ واژگان قرآن
لشکریان - سپاهیان
-
جستوجو در متن
-
genus Goodyera
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنود Goodyera
-
جند
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ معر. گند ] (اِ.) لشگر، سپاه ، ج . جنود.
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اَ ] (اِخ ) ملتقای قبائل راس و جندی از جنود آن .
-
پیریکاس
لغتنامه دهخدا
پیریکاس . (اِخ )کلمه در وندیداد معنی جاودان از جنود اهرمن (انگره مینیو = خرد خبیث ) دارد. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 17). و رجوع شود به ترجمه ٔ ایران چ 2 ص 48.
-
ابوخالد
لغتنامه دهخدا
ابوخالد. [ اَ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) سگ . (مهذب الاسماء). کلب . (المزهر). || روباه .ثعلب . (المزهر). || (اِخ ) دریای قلزم یعنی دریائی که فرعون و جنود بدان غرق شدند. (مراصد).
-
بنود
لغتنامه دهخدا
بنود. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : انتقام خشم از چشم زخم گذشته بر اجابت باعث آمد به احتشاد جنود و عقد بنود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به بند شود.
-
غزاة
لغتنامه دهخدا
غزاة. [ غ ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ غازی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین . جنگجویان . رجوع به غازی شود : غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 348).