کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنس ناجورکامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
heterogametic sex
جنس ناجورکامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] جنسی که کامههای آن دارای فامتنهای جنسی ناهمسان است
-
واژههای مشابه
-
بد جنس
فرهنگ واژههای سره
بد نهاد
-
هم جنس
فرهنگ واژههای سره
هم گن
-
هم جنس
لغتنامه دهخدا
هم جنس . [ هََ ج ِ ] (ص مرکب ) دو چیز که از یک جنس ساخته شده باشند. || دو کس که دارای صفات روحی یکسان باشند. متناسب . هم خو : خورشید به جستجوی همجنسی پیمود هزار دور و هم فرد است . خاقانی .همجنس در عدم طلب اینجا مجوی از آنک نیلوفر از سراب نداده ست کس ...
-
generic noun
اسم جنس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] اسمی نامعین که بر طبقهای از افراد یا اشیا و مانند آن دلالت میکند
-
homogametic sex
جنس جورکامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] جنسی که کامههای آن دارای فامتنهای جنسی همسان است
-
second sex
جنس دوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] اصطلاحی از سیمون دوبووار دربارۀ زنان به این مفهوم که جامعه مردان را هنجاری مثبت و زنان را هنجاری منفی تلقی میکند
-
male1
جنس مذکر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] یکی از دو جنس در نوع بشر که توانایی زایش ندارد
-
female1
جنس مؤنث
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] در نظریۀ فمینیسم، لفظی که در آن به تفاوتهای جنسی صرفاً زیستشناختی توجه شده است نه به زن در موقعیت و ساختار اجتماعی
-
asexual
جنسناگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] فردی که ازنظر جنسی رغبتی به مردان یا زنان یا مفاهیم جنسی ندارد و اصولاً فاقد ویژگیها و سائق جنسی است
-
asexuality
جنسناگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] وضعیت عدم وجود رغبت جنسی و ویژگیها وسائق جنسی در فرد
-
ابنای جنس
فرهنگ فارسی معین
(اَ یِ جِ) [ ع . ] (اِمر.) همپایگان ، همقطاران .
-
هم جنس
فرهنگ فارسی معین
(هَ. جِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - متعلق به یک جنس (نر یا ماده ). 2 - از یک قوم یا نژاد. 3 - متجانس .
-
ابناء جنس
لغتنامه دهخدا
ابناء جنس . [ اَ ءِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هم جنسان : ابناء جنس ما را بمرتبت ایشان که رساند و ید علیا به ید سفلی چه ماند؟ (گلستان ). ابناء جنس او بر منصب او حسد بردند. (گلستان ).یک نظر افکن که مستثنی شوم زابناء جنس سگ که شد منظور نجم الدین سگا...