کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنسناگرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
homogametic sex
جنس جورکامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] جنسی که کامههای آن دارای فامتنهای جنسی همسان است
-
second sex
جنس دوم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] اصطلاحی از سیمون دوبووار دربارۀ زنان به این مفهوم که جامعه مردان را هنجاری مثبت و زنان را هنجاری منفی تلقی میکند
-
male1
جنس مذکر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] یکی از دو جنس در نوع بشر که توانایی زایش ندارد
-
female1
جنس مؤنث
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] در نظریۀ فمینیسم، لفظی که در آن به تفاوتهای جنسی صرفاً زیستشناختی توجه شده است نه به زن در موقعیت و ساختار اجتماعی
-
heterogametic sex
جنس ناجورکامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] جنسی که کامههای آن دارای فامتنهای جنسی ناهمسان است
-
asexual
جنسناگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] فردی که ازنظر جنسی رغبتی به مردان یا زنان یا مفاهیم جنسی ندارد و اصولاً فاقد ویژگیها و سائق جنسی است
-
ابنای جنس
فرهنگ فارسی معین
(اَ یِ جِ) [ ع . ] (اِمر.) همپایگان ، همقطاران .
-
هم جنس
فرهنگ فارسی معین
(هَ. جِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - متعلق به یک جنس (نر یا ماده ). 2 - از یک قوم یا نژاد. 3 - متجانس .
-
ابناء جنس
لغتنامه دهخدا
ابناء جنس . [ اَ ءِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هم جنسان : ابناء جنس ما را بمرتبت ایشان که رساند و ید علیا به ید سفلی چه ماند؟ (گلستان ). ابناء جنس او بر منصب او حسد بردند. (گلستان ).یک نظر افکن که مستثنی شوم زابناء جنس سگ که شد منظور نجم الدین سگا...
-
جنس بعید
لغتنامه دهخدا
جنس بعید. [ ج ِ س ِ ب َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، بعید خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع مُشارک ضمیمه کنیم و از ماهیت آنها بپرسیم همیشه آن جنس در جواب گفته نشود، مثلاً جسم برای انسان جنس بعید است ز...
-
جنس سافل
لغتنامه دهخدا
جنس سافل . [ ج ِ س ِ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آن جنس که بالای نوع الانواع بود جنس سافل باشد چه شیب او جنسی دیگر نبود. رجوع به اساس الاقتباس ص 29 و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
جنس شدن
لغتنامه دهخدا
جنس شدن . [ ج َن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی آرام و بی قرار شدن : جنس شدن بچه ؛ عصبانی و بی آرام شدن او. رجوع به جَنَس شود.
-
جنس عالی
لغتنامه دهخدا
جنس عالی . [ ج ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه فوق جمیع اجناس باشد چون جوهر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). جنس را جنسی دیگر تواند بود بر بالای او، که او نسبت به آن جنس نوعی بود. و همچنین در تحت او نوعی تواند بود که به نسبت با مرتبه ٔ د...
-
جنس قریب
لغتنامه دهخدا
جنس قریب . [ ج ِ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، قریب خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع ضمیمه کنیم و از ماهیت آنها جویا شویم همان جنس در جواب آید مثل حیوان نسبت به انسان . انسان در این جنس انواع...
-
جنس لطیف
لغتنامه دهخدا
جنس لطیف . [ ج ِ س ِ ل َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح جدید) کنایه از زن .