کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جندل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جندل
لغتنامه دهخدا
جندل . [ ج َ دَ ] (اِخ ) نام یکی از نزدیکان فریدون بوده و فریدون او را به خواستگاری دختر پادشاه یمن فرستاده بود. (برهان ). نام یکی از نزدیکان فرخ [ فریدون فرخ ] بود. (آنندراج ). فریدون او را بفرمود تا گرد جهان بگردد و از نژاد شهان سه دختر درخور فرزند...
-
جندل
لغتنامه دهخدا
جندل . [ ج َ دَ / دِ ] (ع اِ) سنگ که برداشتن توانند. (منتهی الارب ). سنگ بزرگ . (غیاث اللغات از شرح نصاب و لطائف ).- دومةالجندل ؛ موضعی است . (منتهی الارب ).
-
جندل
لغتنامه دهخدا
جندل . [ ج ُ ن َ دِ ] (ع ص ) جای سنگناک . (منتهی الارب ). زمین سنگلاخ . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
جنادل
لغتنامه دهخدا
جنادل . [ ج َ دِ ] (ع اِ) ج ِ جندل . سنگها. رجوع به جندل شود.
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذَهَ ها ] (اِخ ) لقب عمروبن جندل بن سلمة یا لقب مالک بن جندل شاعر عرب است .
-
جندلة
لغتنامه دهخدا
جندلة. [ ج ُ ن َ دِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث جُنَدِل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ارض جندلة. رجوع به جندل شود.
-
جدامة
لغتنامه دهخدا
جدامة. [ ج ُ م َ ] (اِخ ) نام دختر جندل که از صحابیات است . (منتهی الارب ).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن جندل . رجوع به قاسم فزاری شود.
-
میمون
لغتنامه دهخدا
میمون . [م َ مو ] (اِخ ) ابن قیس بن جندل . رجوع به اعشی شود.
-
جلانی
لغتنامه دهخدا
جلانی . [ ج ِ ] (اِخ ) نابی بن نضلةبن جندل بن مرة عنزی از شریفان است . (از لباب الانساب ).
-
نافع
لغتنامه دهخدا
نافع. [ ف ِ ] (اِخ )ابن غیلان بن سلمة الثقفی . از اصحاب پیغمبر است و در واقعه ٔ جندل کشته شد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 227 شود.
-
بروع
لغتنامه دهخدا
بروع . [ ب َرْ وَ ] (اِخ ) نام ناقه ٔ عبید راعی نمیری شاعر ابن حسین ، و از اینجاست که جریر جندل بن راعی را بروع می گفت . (منتهی الارب ).
-
قاسم فزاری
لغتنامه دهخدا
قاسم فزاری . [ س ِ ف َ ] (اِخ ) ابن جندل از دانشمندان است . ابوصالح فزاری گوید قاسم بن جندل ، ابن میاده ٔ شاعر را گفت به خدا سوگند که تو در پرتو اشعاری که سروده ای نام و شهرتی یافتی در حالی که من اشعارت را پر از عیب و سقط می بینم . ابن میاده گفت شعر ...
-
سلامة
لغتنامه دهخدا
سلامة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن جندل بن عمروبن کعب التمیمی وی بسال 23 قبل از هجرت درگذشت . شاعری جاهلی و از اهل حجاز است و در طبقه ٔ «متلمس » بشمار آمده است . شعر او در حکمت وجودت است و در جمهره اشعار عرب او را قصیده ای است . (اعلام زرکلی ج 1 ص 377). و...