کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جندب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جندب
معنی
ملخ , اتش بازي کوچک
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جندب
لغتنامه دهخدا
جندب . [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ابن جنادةبن عبید غفاری ، مکنی به ابوذر. از بزرگان صحابه ٔ پیغمبر است . گویند پنجمین کسی است که اسلام آورد، در صدق و راستی به وی مثل زنند، نخستین کسی است که پیغمبر را بتحیت و سلام اسلامی تحیت گفت . رجوع به ابوذر در همین لغت نا...
-
جندب
لغتنامه دهخدا
جندب . [ ج ُ دُ ] (ع اِ) نوعی از ملخ . (منتهی الارب ).- ام جندب ؛ بلا و غدر و ستم : وقعوا فی ام جندب ؛ یعنی به آنان ستم شد. (منتهی الارب ).
-
جندب
دیکشنری عربی به فارسی
ملخ , اتش بازي کوچک
-
واژههای مشابه
-
ام جندب
لغتنامه دهخدا
ام جندب . [ اُم ْ م ِ ج ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) بیدادی . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). جور و ظلم . (از المرصع). ستم . (منتهی الارب ): وقعوا فی ام جندب ؛ ستم کرده شدند. (از المرصع) (از منتهی الارب ). || داهیة. (المرصع). بلا. (منتهی الارب ). || غدر. (منتهی ال...
-
جستوجو در متن
-
اتش بازی کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
جندب
-
ملخ
دیکشنری فارسی به عربی
جرادة , جندب
-
اباذر
لغتنامه دهخدا
اباذر. [ اَ ذَ ] (اِخ ) جندب بن جنادةبن سفیان بن عبیدبن صعیربن حرام بن غفار غفاری . نام یکی از صحابه ٔ رسول . رجوع به ابوذر جندب ... شود.
-
حصین
لغتنامه دهخدا
حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن جندب ، مکنی به ابی جندب .صحابیست . (الاصابة ج 2 ص 18). رجوع به ابوظبیان شود.
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) سمرةبن جندب . صحابی است .
-
ابوظبیان
لغتنامه دهخدا
ابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) حصین بن جندب . رجوع به ابوظبیان جنبی ... شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن سمرةبن جندب . صحابی است .
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابواسماعیل . رجوع به اسحاق بن جندب شود.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) قرائضی . رجوع به اسحاق بن جندب شود.