کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جند
/jond/
معنی
سپاه؛ لشکر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جند
واژگان مترادف و متضاد
ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند
-
جند
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ معر. گند ] (اِ.) لشگر، سپاه ، ج . جنود.
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج َ ] (اِخ ) شهری است بر دریای سیحون . (منتهی الارب ). نام شهری است بزرگ در ترکستان که تا خوارزم ده روز فاصله دارد. مردم آن مسلمانند. (ازمعجم البلدان ) (برهان ). شهری است [ از حدود ماورأالنهر ] بر کرانه ٔ رود چاچ نهاده از خوارزم بر ده منزل و ...
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : بیرجند. جرجند. خجند.
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج َ ن َ ] (اِخ ) شهری است به یمن ،آبادکرده ٔ جندبن شهران که دوده ایست از معافر. (منتهی الارب ). گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (معجم البلدان ). و رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 216، 217 شود.
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج َ ن َ ] (ع اِ) زمین درشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زمین درشت که در آن سنگ سفید بود. (مهذب الاسماء). || سنگریزه ها مشابه گل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است در طبرستان که قبادبن فیروزبن یزدگرد ساسانی تأسیس نموده بود. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 174 شود.
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میشه پاره ٔ بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 21500گزی جنوب کلیبر و 11هزارگزی شوسه ٔ اهر - کلیبر. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای معتدل مایل بگرمی مالاریایی است . سکنه ٔ آن 189 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل ...
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج ُ ] (ع اِ) لشکر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهّار). عسکر. جیش . سپاه . || حشم . (منتهی الارب ). اعوان . (اقرب الموارد). انصار. || شهر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اجناد شام ، دمشق ، حمص ، قنسرین ، اردن و فلسطین است که بهر یک جند گویند...
-
جند
لغتنامه دهخدا
جند. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب گند. خصیه . تخم . خایه . بیضة.
-
جند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گُند، جمع: اجناد و جنود] [قدیمی] jond سپاه؛ لشکر.
-
جند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گُند] [قدیمی] jond بیضه؛ خایه.〈 جندِ بیدَستَر (بیدست، بادستر): کیسهای غدهمانند در زیر پوست شکم بیدستر (نر و ماده) که در طب قدیم برای رفع تشنج و دردهای عصبی به کار میرفت؛ هزدگند؛ آشبچگان؛ خزمیان.
-
جند
واژهنامه آزاد
جِند مترادف باجن گویش بختیاری
-
واژههای مشابه
-
جُندٍ
فرهنگ واژگان قرآن
لشکر