کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جنجال
/janjāl/
معنی
۱. آشوب و ازدحام.
۲. فریاد و همهمه؛ شوروغوغا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو
فعل
بن گذشته: جنجال کرد
بن حال: جنجال کن
دیکشنری
battle royal pl battles royal, brouhaha, carry-on, commotion, cram, furor, fuss, hullabaloo, hurly-burly, jangle, kerfuffle, noise, noisiness, pandemonium, racket, rambunctiousness, row, rowdiness, tumult, turmoil, uproar, whirl
-
جستوجوی دقیق
-
جنجال
واژگان مترادف و متضاد
ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو
-
جنجال
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جِ) (اِ.) 1 - شور و غوغا، داد و فریاد. 2 - بحث و مجادلة شدید همراه با شایعات .
-
جنجال
لغتنامه دهخدا
جنجال . [ ج َ ] (اِ) جار و جنجال ، سر و صدا. آواز. هیاهو. آشوب . شلوغی . ازدحام . همهمه . (ناظم الاطباء).
-
جنجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جنج› janjāl ۱. آشوب و ازدحام.۲. فریاد و همهمه؛ شوروغوغا.
-
جنجال
دیکشنری فارسی به عربی
اضطراب , شجار
-
جنجال
واژهنامه آزاد
الم شنگه.
-
واژههای مشابه
-
جنجال آباد
لغتنامه دهخدا
جنجال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان در 36هزارگزی جنوب باختری قوچان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 89 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهن...
-
شرف جنجال
لغتنامه دهخدا
شرف جنجال . [ ش َ رَ ج َ ] (اِخ ) نام و لقب زنی معروف به پرگویی و داد و فریاد. و امروزه به مزاح برای هر زن پرگوی و پرخنده علم شده است : چندر چاووشی . خدیجه خبرچی . (یادداشت مؤلف ).
-
ایجاد جنجال
دیکشنری فارسی به عربی
إثارة الجدلِ
-
جنجال آفرینی
دیکشنری فارسی به عربی
إثارة الجدلِ
-
جارو جنجال
دیکشنری فارسی به عربی
مضرب
-
هو و جنجال
لغتنامه دهخدا
هو و جنجال . [ هََ / هُو وُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو. سر و صدا. جار و جنجال .
-
جار و جنجال کردن
فرهنگ فارسی معین
(رُ جَ. کَ دَ) (مص ل .) هیاهو کردن .
-
جار و جنجال
لغتنامه دهخدا
جار و جنجال . [ رُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سر و صدا. فریاد. نزاع و کشمکش . دادو بیداد: جار و جنجال میکنند. جار و جنجال نکنید.