کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جنت
لغتنامه دهخدا
جنت . [ ج َن ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دیههای کاشان . (مرآت البلدان 4:269).
-
جنت
لغتنامه دهخدا
جنت . [ ج َن ْ ن َ ] (ع اِ) بستان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستانی را گویند که درختان آن زمین را پوشیده باشد چه در هر لفظ عربی که جیم و نون باشد معنی خفا و پوشیدگی در آن ملحوظ باشد چنانکه پری را جن گویند از آن نظر که پوشیده است وجنین بمعنی بچه که ...
-
جنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنّة، جمع: جنان و جنات] jannat بهشت؛ فردوس.
-
جِنَّةِ
فرهنگ واژگان قرآن
جن-طائفهاي از موجودات غير ازملائکه که شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند (دراصل به معنی استتارونهان شدن)-جنون يا جن زده گي(در جمله"رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ ")
-
جَنَّةِ
فرهنگ واژگان قرآن
باغ (وجه تسمیه اش این است که پوشش درختان مانع از دیدن زمین می شود)-بهشت
-
جُنَّةً
فرهنگ واژگان قرآن
سپر-پرده و پوششي است که با آن خود را از شر حفظ ميکنند
-
جستوجو در متن
-
جنات
لغتنامه دهخدا
جنات . [ ج َن ْ نا ] (ع اِ) ج ِ جنة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جنة شود.
-
جنن
لغتنامه دهخدا
جنن . [ ج ُ ن َ ] (ع اِ) ج ِ جُنّة، بمعنی برقع.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُنّة شود.
-
چکاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. تارک، سر، فرق سر، هباک ۲. ذروه، راس، قله ۳. پیشانی، جبهه ۴. جنه، سپر
-
جنت
فرهنگ فارسی معین
(جَ نَّ) [ ع . جنة ] (اِ.) 1 - بهشت ، فردوس . 2 - بوستان ، باغ .
-
جنینة
لغتنامه دهخدا
جنینة. [ ج ُ ن َ ن َ ] (ع اِ مصغر)مصغر جنة و بمعنی بستان کوچک . (از معجم البلدان ).
-
رویشند
لغتنامه دهخدا
رویشند. [ رَ ش َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند جُنّه و سپر. || رأس و سر. (ناظم الاطباء) (از برهان ) .
-
پریان
لغتنامه دهخدا
پریان . [ پ َ ] (اِ) ج ِ پری . جِنَّة. رجوع به پری شود. || مخفف پرنیان است . (شعوری ). ابریشم و حریر و ململ . || چرم شتر.
-
چینة
لغتنامه دهخدا
چینة. [ ن َ ] (اِ) مأخوذ از نام خاص چین ، نارنج . جنة. (دزی ج 1 ص 239).
-
عَرْضُهَا
فرهنگ واژگان قرآن
عرضش - وسعتش (منظور از عرض بهشت در عبارت "جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ ﭐلسَّمَاءِ وَﭐلْأَرْضِ"، چيزي در مقابل طول آن نيست ، بلکه منظور وسعت آن است ، و اين استعمالي شايع است)