کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنبش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جنبش
/jombeš/
معنی
۱. تکان؛ حرکت.
۲. [مجاز] تغییر.
۳. نهضت.
۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.
〈 جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مانند زحل، مشتری، مریخ، زهره، و عطارد.
〈 جنبش اول:
۱. [مجاز] حرکت قلم قضاوقدر در لوح.
۲. نخستین حرکت سیارات
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول
۲. بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت
فعل
بن گذشته: جنبش کرد
بن حال: جنبش کن
دیکشنری
action, jerk, locomotion, motion, movement, shake, stir, toss, wag, waggle, wriggle
-
جستوجوی دقیق
-
جنبش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول ۲. بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت
-
جنبش
فرهنگ فارسی معین
(جُ بِ) [ په . ] (اِمص .) 1 - حرکت ، تکان . 2 - لرزش .
-
جنبش
لغتنامه دهخدا
جنبش . [ جُم ْب ِ ] (اِمص ) (از: جُنب + َ-ِش ، پسوند اسم مصدر) از جنبیدن . حرکت . مقابل آرام ، سکون : باز هوا برتر از این دو گوهر ایستاده است که جوهری است نرم وشکل پذیر بهمه شکلی که اندر او آید... تا هرچه بجنبداندر این جوهر نرم از نباتی و حیوان از جن...
-
جنبش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از جنبیدن) [پهلوی: ĵunbišn] jombeš ۱. تکان؛ حرکت.۲. [مجاز] تغییر.۳. نهضت.۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.〈 جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مان...
-
جنبش
دیکشنری فارسی به عربی
اضطراب , تحرک , تحريک , جرة , حرکة , رجفة , سبب , سفر , صخرة , ضفيرة , نبض القلب , نشاط , هزهز
-
واژههای مشابه
-
گران جنبش
لغتنامه دهخدا
گران جنبش . [ گ ِ جُم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) سخت حرکت . آنکه دیر بجنبد. || دیرپرنده . دیرپرواز. پرنده ای که به کندی بپرد : شبی تیره چو کوهی زاغ بر سرگران جنبش چو زاغی کوه بر پر.نظامی .
-
myokinesis
ماهیچهجنبش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] جابهجایی ماهیچهها بهویژه براثر عمل جراحی
-
گران جنبش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gerānjombeš آنکه دیر از جا بجنبد؛ آنکه به کندی حرکت کند: ◻︎ شبی تیره چو کوهی زاغ بر سر / گرانجنبش چو زاغی کوه بر پر (نظامی۲: ۲۵۰).
-
postbehavioural movement
جنبش پَسارفتارگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، علوم سیاسی و روابط بینالملل] جریان و رویکردی در پژوهش روابط بینالملل که ضمن انتقاد از کمتوجهی رفتارگرایان به برخی جنبههای اخلاقی، بر پرداختن به موضوعاتی جدید مانند فقر و گرسنگی و خشونت تأکید دارد
-
kinetics
جنبششناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] شاخهای از مکانیک که با رابطۀ بین حرکت و نیرو و جِرم اجسام سروکار دارد
-
antifeminist movement
جنبش ضدفمینیستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] مخالفتهای سازمانیافته با درخواستهای فمینیستها مبنی بر برابری میان مردان و زنان در قوانین
-
feminist movement
جنبش فمینیستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] تشکلی مربوط به زنان با هدف حفظ حق رأی و تضمین حضور منصفانۀ آنان در عرصۀ سیاستگذاری و تبلیغ عدالت جنسیتی و ارتقای زندگی زنان و دختران
-
barrier 4
سد جنبش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] هر بخشی از گسل که مقاومت فوقالعاده دارد و مانع گسترش گسیختگی شود متـ . سد
-
جنبش آبا
لغتنامه دهخدا
جنبش آبا. [ جُم ْ ب ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حرکت و سیر هفت کوکب است که زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و ماه باشد. (برهان ) (آنندراج ).