کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنادل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنادل
لغتنامه دهخدا
جنادل . [ ج َ دِ ] (اِخ ) موضعی است بر بالای اسوان در سه میلی منتهی الیه صعید مصر نزدیک بلاد نوبه . (معجم البلدان ). و آن سنگی است ثابت در وسط نیل که موقع طغیان نیل هر وقت آب این سنگ را فراگرفت خبر طغیان نیل را بمصر می فرستند. (مراصد).
-
جنادل
لغتنامه دهخدا
جنادل . [ ج َ دِ ] (ع اِ) ج ِ جندل . سنگها. رجوع به جندل شود.
-
جنادل
لغتنامه دهخدا
جنادل . [ ج ُ دِ ] (ع ص ) قوی و بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
جنعدل
لغتنامه دهخدا
جنعدل . [ ج َ ن َ دَ ] (ع ص ) مرد سطبر درشت قوی . (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت و درشت و قوی و توانا. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جنعدل
لغتنامه دهخدا
جنعدل . [ ج ُ ن َ دِ ] (ع ص ) مرد سطبر قوی . (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
شلالات
لغتنامه دهخدا
شلالات . [ ش َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ شلالة. (یادداشت مؤلف ).- شلالات نیل ؛ جنادل آن . (دمشقی ). رجوع به شلالة شود.
-
تنوین عوض
لغتنامه دهخدا
تنوین عوض . [ ت َن ْ، ن ِ ع ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنوینی را گویند که بجای حرف اصلی یا زائد محذوف و یا بجای مضاف الیه محذوف مفرد یا جمله به آخر کلمه ملحق شود چنانکه در «حوار» که در اصل «حواری » بوده و تنوین «جندل » که بجای الف «جنادل » بوده ...
-
ابن هیثم
لغتنامه دهخدا
ابن هیثم . [ اِ ن ُ هََ ث َ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن حسن بن هیثم . مهندس بصری نزیل مصر. صاحب تصانیف و تآلیف نامی در علم هندسه . مولد او ببصره به سال 354 هَ . ق . او عالم بغوامض این علم و معانی آن و بسایر علوم عقلی نیز بصیر بود و مردم عصر از او فوائد بسی...
-
بزرگ
لغتنامه دهخدا
بزرگ . [ ب ُ زُ ] (ص ) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). ضد کوچک . (آنندراج ). نقیض کوچک . (ناظم الاطباء) (برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل . ضخم . (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل . نعند. (من...