کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جنابه
/jonābe/
معنی
۱. بچهای که با بچۀ دیگر در یک موقع از یک شکم زاییده شده باشد؛ دوقلو؛ توٲمان: ◻︎ دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا / مادر بخت یگانهزای صفاهان (خاقانی: ۳۵۳ حاشیه).
۲. (قید) بهصورت توٲمان: ◻︎ قصه چه کنم که در ره عشق / با محنت و غم جنابه زادیم (سنائی۲: ۴۵۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
twin
-
جستوجوی دقیق
-
جنابه
فرهنگ فارسی معین
(جُ بِ یا بَ) (ص .) توأم ، دوقلو.
-
جنابه
لغتنامه دهخدا
جنابه . [ ج ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) دو کودک را گویند که یک بار از مادرمتولد شده باشند و عرب توأمان گویند. (برهان ). بچه ای که با بچه ٔ دیگر توأماً از یک مادر زاییده شده باشد. توأم . دوقلو. (فرهنگ فارسی معین ) : قصه چه کنم که در ره عشق با محنت و غم جناب...
-
جنابه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jonābe ۱. بچهای که با بچۀ دیگر در یک موقع از یک شکم زاییده شده باشد؛ دوقلو؛ توٲمان: ◻︎ دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا / مادر بخت یگانهزای صفاهان (خاقانی: ۳۵۳ حاشیه).۲. (قید) بهصورت توٲمان: ◻︎ قصه چه کنم که در ره عشق / با محنت و غم جناب...
-
واژههای مشابه
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) ناقه که با دراهم بکسی دهند تا بدان غله آرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منی ّ. (منتهی الارب ). نجاست . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بیگانگی . || غریبی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع مص ) جنب گردیدن .(منتهی الارب ). نجس شدن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) دوری . (منتهی الارب ). رجوع به جنابت شود.
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َن ْ نا ب َ ] (اِخ ) شهری است محاذی خارک ، و از آن شهرند گروه قرامطه . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در سواحل فارس ، منجمان گویند این شهر دراقلیم سوم قرار دارد، طول آن از جهت مغرب 77 درجه وعرض آن از جهت جنوب 30 درجه است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
دوقلو
واژگان مترادف و متضاد
توامان، جنابه
-
توامان
واژگان مترادف و متضاد
باهم، جنابه، دوقلو، همزاد
-
گنافه
لغتنامه دهخدا
گنافه . [ گ ُ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) رجوع به جنابه و گناوه و معجم البلدان ذیل جنابه شود.
-
چنانه
لغتنامه دهخدا
چنانه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) جنابه و قماربا رهن و گرو. (ناظم الاطباء). رجوع به جنابه شود.
-
دوقلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹دوغلو› (زیستشناسی، پزشکی) doqolu دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند؛ جنابه؛ دوبلغانه؛ توٲمان.
-
گنفه
لغتنامه دهخدا
گنفه . [ گ َ ن َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به جنابه و گنابه و گناوه و گنبه و فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 149 شود.
-
جنابت
فرهنگ فارسی معین
(جَ بَ) [ ع . جنابة ] (مص ل .) 1 - دور شدن . 2 - نجس شدن ، جُنب شدن .