کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جنابت
/je(a)nābat/
معنی
۱. حالت انسان پس از مقاربت یا انزال منی که غسل بر او واجب میشود.
۲. غسلی که برای از میان بردن این حالت انجام میشود.
۳. [قدیمی] سو؛ جانب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنابت
فرهنگ فارسی معین
(جَ بَ) [ ع . جنابة ] (مص ل .) 1 - دور شدن . 2 - نجس شدن ، جُنب شدن .
-
جنابت
لغتنامه دهخدا
جنابت . [ ج َ ب َ ] (ع مص ) دور شدن . || جُنُب شدن . حالتی که با هم خوابگی زن و مرد را حاصل گردد و غسل کردن بر آنان واجب شود. رجوع به جنابة شود. || (اِمص ) جُنُب شدگی . (فرهنگ فارسی معین ).- غسل جنابت ؛ غسلی که جُنُب با قصد قربت باید انجام دهد. (فره...
-
جنابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جَنابة] (فقه) je(a)nābat ۱. حالت انسان پس از مقاربت یا انزال منی که غسل بر او واجب میشود.۲. غسلی که برای از میان بردن این حالت انجام میشود.۳. [قدیمی] سو؛ جانب.
-
واژههای همآوا
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) ناقه که با دراهم بکسی دهند تا بدان غله آرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منی ّ. (منتهی الارب ). نجاست . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بیگانگی . || غریبی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع مص ) جنب گردیدن .(منتهی الارب ). نجس شدن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) دوری . (منتهی الارب ). رجوع به جنابت شود.
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َن ْ نا ب َ ] (اِخ ) شهری است محاذی خارک ، و از آن شهرند گروه قرامطه . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در سواحل فارس ، منجمان گویند این شهر دراقلیم سوم قرار دارد، طول آن از جهت مغرب 77 درجه وعرض آن از جهت جنوب 30 درجه است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
جُنُباً
فرهنگ واژگان قرآن
کسی که دچار جنابت شده است
-
ناپاکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیعفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی ۲. آلودگی، غش ۳. چرکینی، دناست ۴. احتلام، جنابت ≠ پاکی
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َ ب َ ] (ع مص ) جنب گردیدن .(منتهی الارب ). نجس شدن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) دوری . (منتهی الارب ). رجوع به جنابت شود.
-
کوشاب
لغتنامه دهخدا
کوشاب . (اِ) بر وزن و معنی دوشاب است و آن را از شیره ٔ انگور پزند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ماءالشعیر و آب جو. || آبگوشت و شیره ٔ گوشت . (ناظم الاطباء)(از اشتینگاس ). || احتلام . (ناظم الاطباء). جنابت . (از اشتینگاس ).
-
فقع
لغتنامه دهخدا
فقع. [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) نوعی از سماروق سپید نرم . ج ِ فقعة. (منتهی الارب ). و آن بیشتر در جاهای نمناک و دیوارهای حمام و زیر خمهای شراب روید. گویند هرکه آن را در جنابت بخورد نسل وی منقطع شود. (برهان ).
-
غسل برآوردن
لغتنامه دهخدا
غسل برآوردن . [ غ ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غسل کردن . غسل آوردن . اغتسال . تغسل : در ظاهرم جنابت در باطن است حیض آن به که غسل هر دو به یک جا برآورم . خاقانی .نخست غسلی از آن چشمه ٔ حیات برآربه زیر هر بن مویی از آن نمی برسان .کمال اسماعیل (از آنندراج ...
-
هکل
لغتنامه دهخدا
هکل . [ هَُ ک َ ] (اِ) سماروغ را گویند، و آن رستنیی باشد که از جاهای نمناک و زیر خمهای آب و شراب و سرکه و مانند آن روید. گویند هرکه آن را در محل جنابت و ناپاکی خورد نسل وی منقطع گردد یعنی او را فرزند نشود، و آن را به عربی بنات الرعد خوانند. (آنندراج ...