کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جناب
/ja(o)nāb/
معنی
شرطی که با یکدیگر میبندند؛ جناغ: ◻︎ راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی: ۴۵۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آستان، حضرت، درگاه، عتبه
برابر فارسی
سرکار
دیکشنری
esquire, Excellency, gent, honor, sir, ship _
-
جستوجوی دقیق
-
جناب
واژگان مترادف و متضاد
آستان، حضرت، درگاه، عتبه
-
جناب
فرهنگ واژههای سره
سرکار
-
جناب
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.)1 - درگاه ، آستانه . 2 - واژه ای ا ست که برای احترام ، پیش از نام بزرگان گفته می شود.
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری ، و گویند از منازل بنی مازن است ، و نصر گوید: جناب از دیار بنی فزارة بین مدینه و فید است . بعضی از شاعران عرب در شعر خود از آن یاد کنند. رجوع به معجم البلدان شود.
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در سرزمین کلب در سماوة بین عراق و شام . (معجم البلدان ).
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج َ ] (ع اِ) درگاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آستانه ٔ خانه . (فرهنگ برهان ). ج ،اَجْنِبه . || پالان . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گرداگردو کنار و گوشه ٔ سرا و خانه . (برهان ) (شرح قاموس ). || عنوانی است ب...
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج َن ْ نا ] (اِ) شرطی و گروی باشد که دو کس با هم بندند. (برهان ). جناغ (عامیانه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : راست گفتی عتاب او بر من هست ازبهر بردن جنّاب . فرخی سیستانی (از لغت فرس ص 30).|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنه ٔ زین و تسمه ٔ ر...
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج ِ ] (ع اِ) داغ که بر پهلوی شتر نهند. (منتهی الارب ). || ریسمانی را گویند که بر گردن چاروا بندند و هر جا که خواهند ببرند. (برهان ): فرس طوع الجناب ؛ یعنی اسبی است فرمانبردار. (شرح قاموس ).
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج ُ ] (ع اِ) بیماری ذات الجنب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جناب
لغتنامه دهخدا
جناب . [ ج ُن ْ نا ] (ع ص ، اِ) ج ِ جانب ، بمعنی کرانه و بیگانه و غریب و نافرمان . (منتهی الارب ). رجوع به جانب شود. || رفیق هم پهلو در رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ja(o)nāb شرطی که با یکدیگر میبندند؛ جناغ: ◻︎ راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی: ۴۵۱).
-
جناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَناب] je(a)nāb ۱. عنوان احترامآمیز که پیش از نام اشخاص بزرگ ذکر میشود.۲. [قدیمی] آستانه؛ درگاه.
-
جناب
دیکشنری فارسی به عربی
شرف
-
جناب
واژهنامه آزاد
سرکار