کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جمود
/jomud/
معنی
۱. [مجاز] انعطافناپذیری؛ بینرمشی.
۲. [مجاز] خشک شدن؛ خشکی.
۳. [مجاز] افسرده شدن؛ افسردگی.
۴. جامد بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمود
فرهنگ فارسی معین
(جُ) (مص ل .) جامد شدن .
-
جمود
لغتنامه دهخدا
جمود. [ ج َ ] (ع ص ) بی اشک . (منتهی الارب ). جامد. (اقرب الموارد). گویند: عین جمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جمود
لغتنامه دهخدا
جمود. [ ج ُ ] (ع مص ) جامد شدن . یخ بستن . (فرهنگ فارسی معین ). فسرده و بسته گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بخل و امساک ورزیدن . || واجب شدن . (از اقرب الموارد). رجوع به جمد شود. || (اِمص ) افسردگی . بستگی . || ناپذیرایی . خشکی (اخلاقا...
-
جمود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jomud ۱. [مجاز] انعطافناپذیری؛ بینرمشی.۲. [مجاز] خشک شدن؛ خشکی.۳. [مجاز] افسرده شدن؛ افسردگی.۴. جامد بودن.
-
واژههای مشابه
-
rigor mortis
جمود لاشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] سفت شدن تدریجی ماهیچهها پس از کشتار به علت کاهش آدنوزینتریفسفات و گلیکوژن در تارهای ماهیچهای
-
خَمود و جَمود
فرهنگ گنجواژه
سکون.
-
جستوجو در متن
-
cataleptic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cataleptic، مبتلا به جمود فکری، مبتلا به بیماری جمود عضلات
-
تجمد
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجماد، یخزدگی ۲. جمود ≠ تبخیر
-
catalepsies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
catalepsies، جمود عضلات، تصلب و سخت شدن عضلات
-
دُم سیخ کردن،دم سیخاندن
لهجه و گویش تهرانی
مردن(به شوخی)به علت جمود نعش حیوانات که دم آنها سیخ میشود.
-
rigorometer
جمودسنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ابزاری برای اندازهگیری میزان پیشرفت جمود لاشه براساس طول و کشش ماهیچه
-
داءالسبات
لغتنامه دهخدا
داءالسبات . [ ئُس ْ س ُ ] (ع اِ مرکب ) داءالجمود. تخشب . جمود.
-
solidity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صداقت، استحکام، استواری، جمود، سفتی، محکمی، سختی، دوام، ضخامت