کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جمان
/jomān/
معنی
لؤلؤ؛ مروارید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمان
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) مروارید، لؤلؤ.
-
جمان
لغتنامه دهخدا
جمان . [ ج َ ](اِ) گیل داروست و آن چوبکی باشد سیاه رنگ و چون بشکنند درون آن فستقی بود، کرم معده را بکشد. (برهان ).
-
جمان
لغتنامه دهخدا
جمان . [ ج َم ْ ما ] (ع اِ) پیمانه ٔ سر بر آورده بعد پری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جمام شود.
-
جمان
لغتنامه دهخدا
جمان . [ ج َم ْ ما ](اِخ ) ابن هداد از قبیله ٔ ازد است . (منتهی الارب ).
-
جمان
لغتنامه دهخدا
جمان . [ ج ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ). || نام شتر عجاج . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جمان
لغتنامه دهخدا
جمان . [ ج ُ ] (ع اِ) مروارید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). لؤلؤ. (اقرب الموارد). || غوره ٔ نقره . (منتهی الارب ) || نوعی از جمیل زنان و آن از رشته های چرم بافند و در آن مهره های گوناگون تعبیه کنند یا مهره ٔ ملمعکرده شده بنقره . (منتهی الارب ) (ذ...
-
جمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jomān لؤلؤ؛ مروارید.
-
جستوجو در متن
-
لولو
واژگان مترادف و متضاد
جمان، در، مروارید
-
مروارید
واژگان مترادف و متضاد
جمان، در، دریتیم، گوهر، لولو
-
در
واژگان مترادف و متضاد
جمان، دردانه، دره، گوهر، گوهر، لولو، مروارید
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ ] (اِ)نوعی جوهر. نوعی لؤلؤ. جمان : گفته شده در جمان اینکه فارسی معرب شده است . اگر چنین باشد او را از گمان باید دانست و ظن این است که او یا لؤلؤ است یا مشبه به لؤلؤ و بیشتر متمایل به این است که معمولاً از نقره است و کمتر شباهت به ل...
-
جمانة
لغتنامه دهخدا
جمانة. [ ج َ ن َ ] (ع اِ) یکی جمان . (منتهی الارب ). دانه ای است از نقره که بشکل لؤلؤ درآورند و گاهی لؤلؤ را نیز خوانند. (اقرب الموارد از اساس ). رجوع به جمان شود.
-
جمام
لغتنامه دهخدا
جمام . [ج َم ْ ما ] (ع اِ) پیمانه ٔ سر برآورده بعد پری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جَمّان . (اقرب الموارد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جمان الرازی . محدث است . و از ابوالضریس روایت کند. (تاج العروس ماده ٔ ج م ن ).