کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جماعتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جماعتی
لغتنامه دهخدا
جماعتی . [ ج َ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به جماعت . مأموم . اقتدأکننده . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
فِئَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
جماعتي - گروهي
-
انسلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enselāk وارد شدن در دسته یا جماعتی از مردم.
-
حِزْبَ
فرهنگ واژگان قرآن
جماعت - جماعتي که يک نوع فشردگي داشته باشند
-
فَوْجٌ
فرهنگ واژگان قرآن
جماعتي که به سرعت از جايي عبور کنند
-
عَالَمِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
جهانيان - جماعتي از مردم - جهانها
-
کوچاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [ترکی. فارسی] kučāndan کوچ دادن؛ جماعتی از مردم را از سرزمینی به سرزمین دیگر حرکت دادن.
-
زُمَراً
فرهنگ واژگان قرآن
جماعتهايي از مردم (جمع زمرة به معني جماعتي از مردم)
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ م َ ] (اِخ ) نام جماعتی از بصره . (منتهی الارب ).
-
طراد
لغتنامه دهخدا
طراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) نام جماعتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
خاکی
لغتنامه دهخدا
خاکی . (اِخ ) نام جماعتی و قبیله ای است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
عصبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عصبَة] [قدیمی] 'osbe جماعتی از مردان، اسبان، یا پرندگان؛ جماعت؛ گروه.
-
کبکبة
لغتنامه دهخدا
کبکبة. [ ک ُ ک ُ ب َ ] (ع اِ) گروه درهم پیوسته از اسبان و جز آن . (از منتهی الارب ). جماعتی از خیل . جماعتی از مردم درهم پیوسته . (از اقرب الموارد) .
-
کبکبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کبکبَة] kabkabe ۱. جماعتی از مردم.۲. گروهی از سواران.۳. [مجاز] عظمت؛ شوکت؛ جاه؛ جلال.