کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جماعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جماعة
لغتنامه دهخدا
جماعة. [ ج َ ع َ ] (ع اِ) همگی چیزی . (منتهی الارب ). || گروه مردم .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جماعت شود.
-
جماعة
لغتنامه دهخدا
جماعة. [ ج َم ْ ما ع َ ] (ع ص )جمعآورنده و گردکننده : ابن الکوفی ... جماعة الکتب ، صادق فی الحکایة. (الفهرست ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
ابن جماعه
لغتنامه دهخدا
ابن جماعه . [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) چند تن از دانشمندان عرب از یک خاندان بدین نام معروفند: 1 - بدرالدین ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم کنانی فقیه (639-733 هَ .ق .). او مدتی قاضی القضاة بیت المقدس و چندی قاضی القضاة قاهره و وقتی قاضی القضاة دمشق بوده است ....
-
قاضی ابن جماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم یا عبدالرحمن بن محمدبن سعد یا محمدبن ابراهیم بن سعداﷲبن جماعة، ملقب به برهان الدین و معروف به ابن جماعة. رجوع به الدررالکامنة ج 1 ص 38 و ابن جماعة ابراهیم شود.
-
قاضی ابن جماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) عبد العزیزبن محمدبن ابراهیم بن سعداﷲبن جماعةبن صخر یا جماعة علی بن حارم بن صخربن حجر حموی کنانی شافعی ، ملقب به عزالدین و مکنی به ابوعمر. از افاضل شافعی اواسط قرن هشتم هجری و قاضی القضاة مصر و شام و نیکومحضر ...
-
قاضی ابن جماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بدر، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به بدرالدین . رجوع به الدرر الکامنةو قاموس الاعلام ج 1 ص 615 و ابن جماعة بدرالدین شود.
-
قاضی ابن جماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن عبدالعزیز شافعی و مشهور به ابن جماعة. رجوع به هدیة الاحباب ص 42 و روضات ص 748 و ریحانة الادب ج 5 ص 290 و ابن جماعة ابوعبداﷲ محمد شود.
-
قاضی ابن جماعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن جماعة. [ اِ ن ُ ج َ ع َ] (اِخ ) عبادبن جماعة شافعی قاضی دمشق بوده . وی به سال 786 هَ . ق . به همراهی قاضی برهان الدین مالکی به قتل شهید اول فتوی داد و در اواخر قرن هشتم زنده بوده است . (هدیة الاحباب ص 52) (ریحانة الادب ج 5 ص 289).
-
واژههای همآوا
-
جماعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر ۲. طایفه، قبیله
-
جماعت
فرهنگ واژههای سره
توده، انبوه، گروه
-
جماعت
فرهنگ فارسی معین
(جَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، گروهی از مردم . 2 - اطرافیان ، کسان . 3 - صنف .
-
جماءة
لغتنامه دهخدا
جماءة. [ ج َ ءَ ] (ع اِ) شخص هر چیز و حجم آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جماعت
لغتنامه دهخدا
جماعت . [ ج َ ع َ ] (ع اِ) گروه مردم . (آنندراج ) : مثال سعدی عود است تا نسوزانی جماعت از نفسش دمبدم نیاسایند. سعدی .هرگز جماعتی که شنیدند سر عشق نشنیده ام که باز نصیحت شنیده اند. سعدی .خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.رجوع به جماعة شود.- امام جماعت ؛...