کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جماع
/jemā'/
معنی
نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر؛ مقاربت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی
فعل
بن گذشته: جماع کرد
بن حال: جماع کن
دیکشنری
coitus, congress, intercourse, lovemaking, sex, sexual intercourse
-
جستوجوی دقیق
-
جماع
واژگان مترادف و متضاد
آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی
-
جماع
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (مص ل .) نزدیکی کردن مرد با زن .
-
جماع
لغتنامه دهخدا
جماع . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) جمع کننده . بسیار جمع کننده .- جماع العقاقیر ؛ داروساز.
-
جماع
لغتنامه دهخدا
جماع . [ ج ِ ] (ع اِ) جمع چیزی . || (ص ) کلان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قدر جماع ؛ دیگ کلان . || (مص ) مجامعت . (اقرب الموارد). گرد آمدن با کسی . (فرهنگ فارسی معین ). وطی کردن . نکاح . (ربنجنی ). کنایه از نکاح است . (مهذب الاسماء). صحبت . مواق...
-
جماع
لغتنامه دهخدا
جماع . [ ج ُ ] (ع ص ) کلان . (منتهی الارب ):قدر جماع . (منتهی الارب ). رجوع به جِماع شود.
-
جماع
لغتنامه دهخدا
جماع . [ ج ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) هر چیز گرد و فراهم آمده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فراهم آمدنگاه اصل هر چیز. (منتهی الارب ).- جماع الناس ؛ مردم درآمیخته از هر قبیله . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جماع
دیکشنری عربی به فارسی
اتصال , مقاربت جنسي , جماع
-
جماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jemā' نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر؛ مقاربت.
-
جماع
دیکشنری فارسی به عربی
تعايش , جماع
-
واژههای مشابه
-
جماع الاثم
لغتنامه دهخدا
جماع الاثم . [ ج ِ عُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) مجمع گناهان ، کنایت از شراب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : برو نخست طهارت کن از جماع الاثم .خاقانی (از آنندراج ).
-
وابسته به الت تناسلی و جماع
دیکشنری فارسی به عربی
جنسي
-
واژههای همآوا
-
جمعاً
واژگان مترادف و متضاد
باتفاق، تمام، تماممنحیثالمجموع، همه
-
جمعاً
فرهنگ واژههای سره
روی هم رفته