کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جمار
/jemār/
معنی
=جمره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمار
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) گروهی از مردم که در جایی گرد آیند، جماعت .
-
جمار
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) جِ جمره ؛ سنگریزه ها.
-
جمار
لغتنامه دهخدا
جمار. [ ج َ ] (ع اِ) جماعت . (منتهی الارب ). گروهی از مردم که در جایی گرد آیند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جمار
لغتنامه دهخدا
جمار. [ ج َم ْ ما ] (اِ) مغز درخت خرما باشد و آنرا پیه خرما و دل خرما هم گویند و عربان شحم النخلة و قلب النخلة خوانند. (برهان ).
-
جمار
لغتنامه دهخدا
جمار. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جمرة. سنگریزه ها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : پس از میقات حج و طوف کعبه جمار و سعی و لبیک و مصلی . خاقانی .- جمارالحج ؛ سنگریزه هایی را گویند که بدانها رمی شود. (منتهی الارب ). رجوع به جمرات شود.- جمار ثلاث ؛ رمی سه سنگ...
-
جمار
لغتنامه دهخدا
جمار. [ ج ُم ْ ما ] (ع اِ) پیه خرمابن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامور. (اقرب الموارد). مغز تنه ٔ درخت خرما. (فرهنگ فارسی معین ). || جوانه های نوک شاخه ٔ خرما. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، جمارات . (از اقرب الموارد).
-
جمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جمرَة] [قدیمی] jemār =جمره
-
واژههای همآوا
-
جمعر
لغتنامه دهخدا
جمعر. [ ج َ ع َ ] (اِخ ) نام قبیله ایست ، و به این معنی بدون الف و لام است . (منتهی الارب ).
-
جمعر
لغتنامه دهخدا
جمعر. [ ج َ ع َ ] (ع اِ) گِل زرد که از چاه وقت کندن برآید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جمارات
لغتنامه دهخدا
جمارات . [ ج ُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ جُمّار. رجوع به جمار شود. || ج ِ جمارة. (از اقرب الموارد). رجوع به جمارة شود.
-
جمارة
لغتنامه دهخدا
جمارة. [ ج ُم ْ ما رَ ] (ع اِ) یکی جُمّار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جمار شود.دل خرما. (مهذب الاسماء). پیه خرمابن . شحم خرمابن .
-
پنیر خرما
لغتنامه دهخدا
پنیر خرما. [ پ َ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماده ای است چون پنیر دَلَمه سپید و نرم و شیرین که در زیر پوست سر نخل باشد و آن را بشکافند و بیرون آرند و گاهی به اندازه ٔ دنبه ٔ بزرگ گوسفندی باشد. شحم النخل . جمار. رجوع به پنیر نخل شود.
-
پنیر نخل
لغتنامه دهخدا
پنیر نخل . [ پ َ رِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است شیرین سپیدرنگ قریب به طعم شیر که در درون گلوگاه و سر نخل جای دارد و چون آن را ببرند یا زخمی برآن کنند نخل از ثمر بازماند. جمار. شحم النخل . لب ّالنخل . قلب النخل . پنیر خرما. رجوع به پنیر خر...