کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمادی الثانیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمادی الثانیة
لغتنامه دهخدا
جمادی الثانیة. [ ج ُ دَث ْ ثا ی َ ] (ع اِ مرکب ) ماه ششم از ماههای قمری . رجوع به جمادی شود.
-
واژههای مشابه
-
جمادی خمسة
لغتنامه دهخدا
جمادی خمسة. [ ج ُ دا خ َس َ ] (ع اِ مرکب ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ). چه ماه پنجم عربی است . رجوع به جمادی الاولی شود.
-
جمادی ستة
لغتنامه دهخدا
جمادی ستة. [ ج ُ دا س ِت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) جمادی الثانیه . (منتهی الارب ). چه ماه ششم سال قمری است .
-
جمادی الاولی
لغتنامه دهخدا
جمادی الاولی . [ ج ُ دَل او لا ] (ع اِ مرکب ) ماه پنجم از ماههای قمری . رجوع به جمادی شود.
-
جمادی الاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جمادیالاولی jomādal'ulā] jamādiyol'avval ماه پنجم از سال هجری قمری، پس از ربیعالثانی.
-
جمادی الثانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جُمادَیالثّانیَة] jamādiyossāni ماه ششم از سال هجری قمری، پس از جمادیالاول؛ جَمادیالآخر؛ جُمادَیالاُخریٰ.
-
جمادی الثانی
واژهنامه آزاد
سرمای دوم (زمستان دوم)
-
جمادی الاول
واژهنامه آزاد
سرمای اول (زمستان اول)
-
جستوجو در متن
-
عمار غربی
لغتنامه دهخدا
عمار غربی . [ ع َم ْ ما رِ غ َ ] (اِخ ) راشدی مالکی ، مکنی به ابوراشد و مشهور به غربی . وی ادیب و فقیه و شاعر و عارف به علوم نقلی و عقلی در قرن سیزدهم هجری و از اهالی قسطنطنیة از اعمال الجزایر و مفتی مالکیان در آن دیار بود و در جمادی الثانیة سال 1251...
-
حبیب اﷲ رشتی
لغتنامه دهخدا
حبیب اﷲ رشتی . [ ح َ بُل ْ لاهَِ رَ ] (ا خ ) فرزند میرزامحمدعلی رشتی اصولی ، از شاگردان مبرز شیخ مرتضی انصاری ، و از مراجع تقلید درجه ٔ اول شیعه در عراق عرب . ازمجلس درس او شاگردان بسیار بیرون آمده و به مقام اجتهاد نائل گشتند، و او را بر معاصرین وی م...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل .[ اَ س َ ] (اِخ ) ویجن بن رستم کوهی طبری . ابن ندیم گوید کوهی منسوب بکوه ، جبال طبرستان است و ابن قفطی در شرح حال او آورده است : ابوسهل کوهی منجم ، فاضلی کامل و عالم به علم هیئت و صنعت آلات ارصاد بود و اشتهار او به روزگار دولت بویهیان و ایام ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالجلیل السجزی . مکنی به ابوسعید. از مشاهیر ریاضیین و معاریف منجمین قرن چهارم هجری از مردم سیستان . وی در علم نجوم و حساب و هندسه و هیئت تألیفات کثیره دارد از آن جمله است : کتاب جامع شاهی معروف و آن مجموعه ای است...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوید: حمیدی ذکر او آورده و گوید او در جمادی الاولی بسال 348 هَ . ق . درگذشت...