کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جما
/jammā/
معنی
بیشاخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جما
لغتنامه دهخدا
جما. [ ج َ ] (ع اِ) در همه ٔ معانی رجوع به جُما شود.
-
جما
لغتنامه دهخدا
جما. [ ج ُ ] (ع اِ) نوعی از آماس پستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی از آماس بدن . (منتهی الارب ). || سنگ برآمده و بلند بر روی زمین . || مقدار چیزی . || پشت هر چیز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبش جنین و غیره . (منتهی الارب ).
-
جما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جماء] [قدیمی] jammā بیشاخ.
-
واژههای مشابه
-
جَمّاً
فرهنگ واژگان قرآن
مقداری بسیار بزرگ از هر چیزی - مقدار زیاد
-
جما کوه
لغتنامه دهخدا
جما کوه . [ ج َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش واقع در 4هزارگزی خاور هشت پر و 3هزارگزی شوسه ٔ انزلی به آستارا. این ده دارای 82 تن سکنه است و آب آن از رودخانه ٔ گرگانرود و محصول آن برنج ، صیفی است .راه مالرو دارد. (از فر...
-
واژههای همآوا
-
جمع
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع ۲. زمره ۳. اضافه، علاوه ۴. عده، مجموع، همه ۵. گردآوری
-
جمع
فرهنگ واژههای سره
رمن، فلنج، رایشگری، گروه، الفنج، چندگانه، روی هم
-
جمع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرد کردن . 2 - فراهم کردن ، فراهم آوردن . 3 - آسوده (صفتی است برای خاطر): خاطرجمع . 4 - (اِ.) انجمن ، مجمع . 5 - گروه ، جمعیت . 6 - مجموع ، همه . 7 - یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است به یکدیگر. 8 - کلمه ...
-
جم ء
لغتنامه دهخدا
جم ء. [ ج َم ْءْ ] (ع اِ)کالبد. (منتهی الارب ). رجوع به جَمَاء و جماء شود.
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع اِ) رستاخیز. قیامت . (منتهی الارب ).- یوم الجمع ؛ روز قیامت . (از اقرب الموارد).- یوم ُ جمع ؛ روز عرفه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ایام جمع ؛ ایام مِنی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).مزدلفه . (منتهی الارب ). || دقل و آن ...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج َ ] (ع مص ) گرد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). گرد آوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضم ّ و تألیف کردن . (اقرب الموارد). فراهم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || اسم واحد را جمع کردن . (منتهی الارب ). || جوان گردیدن : جمعت الجاریة الثیاب ؛ جو...
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ِ ] (ع اِ) دوشیزه . || همه . (منتهی الارب ). رجوع به جُمْع شود.
-
جمع
لغتنامه دهخدا
جمع. [ ج ُ ] (ع اِ) مشت فراهم آورده . (منتهی الارب ). جمع الکف ؛ هنگامی است که مشت را جمع کنند، گفته میشود: ضربته بجُمع کفّی . (ازاقرب الموارد). || یک مشت از چیزی . (المنجد). ج ، اَجماع . || پنهان و مخفی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): امرهم بجمع...