کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جل درکشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جل جلاله
لغتنامه دهخدا
جل جلاله . [ ج َل ْ ل َ ج َ ل ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است قدر و جلال او. پس از بردن نام ایزدتعالی گویند: خدای جَل َّ جلالُه . (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
-
جل ذکره
لغتنامه دهخدا
جل ذکره . [ ج َل ْ ل َ ذِ رُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) تسبیحی است که پس از ذکر نام خدای تعالی آرند: خدای قادر متعال جل ذکره : جَل َّ ذکره منزه از چه و چون انبیا را شده جگرها خون .سنائی .
-
جل مرز
لغتنامه دهخدا
جل مرز. [ ج ُ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قهاب بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان ، واقع در 17هزارگزی شمال اصفهان و یکهزارگزی شوسه ٔ اصفهان به یزد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 94 تن آب آن از زاینده رود و محصول آن غلات و شغل ...
-
جل وزغ
لغتنامه دهخدا
جل وزغ . [ ج ُ وَ زَ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ غوک است و آن چیزی باشد سبزرنگ که در رویهای آب ایستاده بهم میرسد و آنرا بعربی طحلب و خرءالضفادع نیز گویند. خرؤ الضفادع . رجوع به جل بک (جلبک ) شود.
-
جل بک
لغتنامه دهخدا
جل بک . [ ج ُ ب َ ] (اِ مرکب ) جلبک . چیزی باشد سبز مانند ابریشم که در روی آبها بهم میرسد. و بعربی طحلب خوانند. (برهان ). خزه . خمزه . جل وزغ .
-
جل پاره
لغتنامه دهخدا
جل پاره . [ ج ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: جُل ، پارچه ٔ کهنه ، ژنده ، پلاس + پاره ، شکافته ، دریده ) : باز جل پاره مرقّع صفت طفلی توست نخ دیبای ثمینت چو شبابت پندار.نظام قاری (دیوان ص 12).
-
جل چی
لغتنامه دهخدا
جل چی . [ ج ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که جُل دوزد. (از یادداشت های دهخدا).
-
جل ذراه
لغتنامه دهخدا
جل ذراه . [ ج َل ْ ل َ ذَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) خدای بلندرتبه . رجوع به ذرا شود. (از یادداشت های دهخدا).
-
جل رود
لغتنامه دهخدا
جل رود. [ ] (اِخ ) نام رودی به خوار (... ورامین )، سرچشمه ٔ آن دماوند است . (از یادداشت های دهخدا).
-
جل الخالق
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= بزرگ است آفریدگار)] jallalxāleq هنگام تعجب گفته میشود.
-
جل جلاله
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= بزرگ است جلال و شکوه او)] [قدیمی] jallajalāloh[u] به منظور ستایش خداوند به کار میرود.
-
جل ذکره
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= بزرگ است یاد او)] [قدیمی] jallazekroh[u] به منظور ستایش خداوند به کار میرود.
-
جل وزغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) [قدیمی] jolvazaq =جلبک
-
اسمان جل
دیکشنری فارسی به عربی
صعلوک
-
جُل جا
لهجه و گویش بختیاری
jol-jâ رختخواب.