کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلز
لغتنامه دهخدا
جلز. [ ج َ ] (ع اِ) سِنان ِ زفت . ج ، جِلاز. (مهذب الاسماء). || پی پیچیده در اطراف تازیانه . || میانه ٔ تازیانه . || حلقه ٔ گرد در اسفل آهن نیزه . || قبضه ٔ تازیانه . (منتهی الارب ). || جلز. رجوع به جلبان شود. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 111).
-
جلز
لغتنامه دهخدا
جلز. [ ج َ ] (ع مص ) تیز رفتن :جلز فی الارض . || نوردیدن و پیچیدن و کشیدن و برکندن . || پی پیچیدن بر دسته ٔ کارد وغیر آن . (منتهی الارب ). || بر چیزی پیچیدن . (زوزنی ). پی زدن بر جای . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جلز
لغتنامه دهخدا
جلز.[ ج ُ ل َ ] (اِ) حلفا است . (از یادداشت های دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
جلز و ولز
لغتنامه دهخدا
جلز و ولز. [ ج ِ ل ِزْ زُ وِ ل ِ ] (اِ صوت مرکب ، از اتباع ) آواز سرخ شدن گوشت و امثال آن برآتش یا تابه و امثال آن . حکایت صوت گوشتی در آتش یاروغن گداخته . (از یادداشت های دهخدا). || ناله و زاری و التماس از کسی که حق با اوست . جلز و بلز. (از یادداشت ...
-
جِلِز و وِلِز
لهجه و گویش تهرانی
صدای سرخ کردن،صدای سوختن، سوزو گداز، آه و ناله
-
جِلِز و وِلِز
فرهنگ گنجواژه
جز و وز.
-
جِلِز و وِلِز
فرهنگ گنجواژه
صدای جوشیدن روغن، تب و تاب، التماس. به جلز و ولز افتادن.
-
واژههای همآوا
-
جلذ
لغتنامه دهخدا
جلذ. [ ج ُ ](ع اِ) موش کور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، مَناجِذ، بغیر الفاظ مفرد آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). خُلد. کلمه ٔ جُلذ و خُلد هر دو به معنی موش کور در لغت نامه های عربی آمده است و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است . (...
-
جستوجو در متن
-
سوز و بریز
فرهنگ گنجواژه
سوختن و ساختن ، گریه و زاری، جلز و ولز، بی تابی، جنب و جوش، سوز و بریز داشتن
-
ولز
لغتنامه دهخدا
ولز. [ وِ ل ِزز / ل ِ ] (اِ صوت ) از اتباع جِلِز (جِلِز و ولز). در تداول ، حکایت صوت سرخ شدن وسوختن ماده ٔ غذائی بر روی آتش یا در روغن گداخته .- جلز و ولز کردن ؛ آوای سوختن و سرخ شدن مواد غذایی بر آتش یا در روغن گداخته .- || از ستمی یا المی یا بروز ...
-
آلفا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گیاهی است از تیرة غلات که دایمی است و در شمال آفریقا و جنوب اسپانیا فراوان است . الیاف این گیاه در کاغذسازی و ساختن طناب به کار می رود؛ جلفا، الفا، جلز، علف کاغذ، پیرز، علف پیرز نیز گویند.
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ /پ ِ ] (اِ) عصب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). (غالباً با رگ استعمال شود). رشته مانندی سخت که در بدن آدمی و حیوان برای آسانی حرکت اعضاء خلق شده است . چیزی سپید ونرم در پیچیدن و سخت در گسستن که در بدن حیوانات بهم میرسد و آن را در عربی عصب نامند. ...