کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلذ
لغتنامه دهخدا
جلذ. [ ج ُ ](ع اِ) موش کور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، مَناجِذ، بغیر الفاظ مفرد آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). خُلد. کلمه ٔ جُلذ و خُلد هر دو به معنی موش کور در لغت نامه های عربی آمده است و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است . (...
-
واژههای همآوا
-
جلز
لغتنامه دهخدا
جلز. [ ج َ ] (ع اِ) سِنان ِ زفت . ج ، جِلاز. (مهذب الاسماء). || پی پیچیده در اطراف تازیانه . || میانه ٔ تازیانه . || حلقه ٔ گرد در اسفل آهن نیزه . || قبضه ٔ تازیانه . (منتهی الارب ). || جلز. رجوع به جلبان شود. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 111).
-
جلز
لغتنامه دهخدا
جلز. [ ج َ ] (ع مص ) تیز رفتن :جلز فی الارض . || نوردیدن و پیچیدن و کشیدن و برکندن . || پی پیچیدن بر دسته ٔ کارد وغیر آن . (منتهی الارب ). || بر چیزی پیچیدن . (زوزنی ). پی زدن بر جای . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جلز
لغتنامه دهخدا
جلز.[ ج ُ ل َ ] (اِ) حلفا است . (از یادداشت های دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مناجذ
لغتنامه دهخدا
مناجذ. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) موش کوران . ج ِ جُلْذ است از غیر لفظ آن . (از منتهی الارب ). ج ِ جلذ که موش کور باشد. (ناظم الاطباء). ج ِ جلذ از غیر لفظ آن . (از اقرب الموارد). ج ِ جلذ است از غیر لفظ آن که موش کور باشد و به خُلد معروف است . (از المنجد). رج...
-
انگشت برک
لغتنامه دهخدا
انگشت برک . [ اَ گ ُب ُ رَ ] (اِ مرکب ) جانوری است که آنرا موش کور می گویند و پیوسته در زیر زمین میباشد و بیخ درختان و نباتات میخورد گویند پیاز و گندنا را بسیار دوست می دارد. چون بر در سوراخ او نهند او را بگیرند و گوشت او زهر قاتل است . (برهان قاطع)....
-
خلد
لغتنامه دهخدا
خلد. [ خ ُ / خ َ ] (ع اِ) موش کور که جانوریست کور زیرزمین هرگاه پیاز یا گندنا بر سوراخ وی نهند، از بوی آن برآید و شکارش کنند. ج ، مناجذ، از غیر لفظ آن مانند مخاض که جمع خلقه است . (از ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا معتقدند: در زبان عربی جلذ نیز بمعنی موش...
-
کورموش
لغتنامه دهخدا
کورموش . (اِ مرکب )موش کور (به اضافه ). (از فرهنگ فارسی معین ). نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید. (برهان ) (آنندراج ). خلد. جلذ . موش کور. انگشت برک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را ک...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند. نام آن «یا»، «یاء»، «ی » و «یی » است و در خط به صورتهای زیر نوشته و با اصطلاحات «ی تنها» چ...