کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلدة
لغتنامه دهخدا
جلدة. [ ج َ دَ ] (ع ص ) مؤنث جلد. (از اقرب الموارد). رجوع به جلد شود. || خرمابن سخت و بزرگ که بی آب صبر تواند کرد. || شتر ماده ٔ بسیارشیر و بسیارچرب . || شترماده ٔ بی بچه وبی شیر. (منتهی الارب ): شاة جلدة؛ گوسفند بی شیر و بی بچه . (از اقرب الموارد)....
-
جلدة
لغتنامه دهخدا
جلدة. [ ج َ ل َ دَ ] (ع مص ) چابک و چالاک گردیدن . (منتهی الارب ). رجوع به جِلَد و جلادة و جلودة شود. || (اِمص ) چابکی مردم و غیر وی . (منتهی الارب ).
-
جلدة
لغتنامه دهخدا
جلدة. [ ج َ ل َ دَ ] (ع ص ) زمین سخت و هموار. || گوسفند که بچه اش وقت زادن بمیرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جلدة
لغتنامه دهخدا
جلدة. [ ج ِ دَ ] (ع اِ) پوست و این اخص از جلد است . (منتهی الارب ). نوعی از جلد. || قطعه ای از جلد. || قوم من جلدتنا؛ ای من انفسنا و عشیرتنا. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
جَلْدَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تازیانه - شلاق
-
جلده باخان
لغتنامه دهخدا
جلده باخان . [ ج ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 13هزارگزی جنوب خاوری سراب و 10هزارگزی شوسه ٔ سراب - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 973 تن . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول ...
-
واژههای همآوا
-
جَلْدَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تازیانه - شلاق
-
جستوجو در متن
-
غضنة
لغتنامه دهخدا
غضنة. [ غ َ ن َ / غ َ ض َ ن َ ] (ع اِ) سبوسه ٔ پوست بدن . (ناظم الاطباء). پوست نازکی که بر روی پوست بدن آبله زده ظاهر شود، یقال للمجدور اذا البس الجدری ّ جلده : اصبح جلده غضنة واحدة، و قد یقال : غضبة واحدة. (اقرب الموارد).
-
جلاد
لغتنامه دهخدا
جلاد. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَلد. (منتهی الارب ). || ج ِ جَلَد. (ناظم الاطباء). || ج ِ جِلدَة. (منتهی الارب ). || خرمابن سخت و بزرگ . || شتر ماده ٔ بسیار شیرده . || شتر ماده ٔ بی شیر و بی بچه . (از اقرب الموارد). رجوع به جَلدَة شود. || (مص ) با کسی شمشی...
-
شنج
لغتنامه دهخدا
شنج . [ ش َ ن َ ] (ع مص ) ترنجیده و درهم کشیده شدن پوست کسی : شنج جلده شنجاً. (از منتهی الارب ). منقبض شدن پوست و درهم کشیده شدن آن در اثر رسیدن آتش بدان یا سرمازدگی . (از اقرب الموارد).
-
قلیة
لغتنامه دهخدا
قلیة. [ ق ِل ْ لی ی َ ] (ع اِ) همه . (منتهی الارب ). جماعت . (اقرب الموارد). گویند جأوا بقلیتهم ؛ ای بجماعتهم و لم یدعوا ورائهم شیئاً. اکل الضبب بقلیته ؛ ای بعظامه و جلده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
تسلیخ
لغتنامه دهخدا
تسلیخ . [ ت َ ] (ع مص ) پوست کندن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پوست باز کردن . (از متن اللغة) (از المنجد): سلخ الجرب الجلد؛ قشره . (متن اللغة). سلخ الحر جلده فانسلخ ؛ کشطه . (المنجد). و رجوع به انسلاخ شود.