کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلت قدرته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلت قدرته
لغتنامه دهخدا
جلت قدرته . [ ج َل ْ ل َ ق ُ رَ ت ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است قدرت او. آن را پس از ذکر نام خداوند متعال آرند.
-
واژههای مشابه
-
جُلّت
لهجه و گویش تهرانی
زرنگ، رند، باهوش،حقه باز
-
جُلَت
لهجه و گویش تهرانی
حقه باز
-
جلت عظمته
لغتنامه دهخدا
جلت عظمته . [ ج َل ْ ل َ ع َ ظَ م َ ت ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است عظمت او. آن را پس از ذکر نام خداوند متعال آرند: خدای جَلَّت عَظَمَتُه . (ازیادداشت های دهخدا) : به نفس و همت و تقدیرایزدی جلّت عظمته ملک یافت . (تاریخ بیهقی ص 387).
-
جستوجو در متن
-
خیلاء
لغتنامه دهخدا
خیلاء. [خ ُ ی َ / خ ِ ی َ ] (ع اِمص ) تکبر. بزرگ منشی . (یادداشت مؤلف ). یقال : اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء؛ یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). تکبر : چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خی...
-
مشعوف
لغتنامه دهخدا
مشعوف . [ م َ ] (ع ص ) دیوانه و شیفته ٔ دل رفته از جنون و بیم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شیفته و عاشق و محب . (غیاث ). عاشق . سخت دوستدار. شیفته . (یادداشت دهخدا) : مکشوف به کوشش و به بخشش مشعوف به قاد...
-
تاج الامراء
لغتنامه دهخدا
تاج الامراء. [ جُل ْ اُ م َ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر زمان ابوالعلاء معری است و ابوالعلاء ضمن مکاتبات و مناظراتی که با ابن عمران داشته است نام وی را بدین گونه یاد می کند: «... و قدعلم ان السید الاجل تاج الامراء فخر الملک عمدة الامامة وعدةالدولة و مجدها ...
-
معطوف
لغتنامه دهخدا
معطوف . [ م َ ] (ع ص ) پیچانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پیچیده شده . (ناظم الاطباء) : سزاوارتر چیزی که زبان گوینده بدان مشعوف باشد و عنان جوینده بدان معطوف حمد و ثنای باری جلت قدرته ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 6).- معطوف کردن ؛ عطف عنان ک...
-
درخواستن
لغتنامه دهخدا
درخواستن . [ دَ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن . (آنندراج ). استدعا کردن . عرض نمودن . از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن . خواستن . آرزو داشتن . التماس کردن . (ناظم الاطباء). تقاضا کردن . مسألت . تمنی کردن : از خداوندخسروان درخو...
-
عزت
لغتنامه دهخدا
عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی . (ناظم الاطباء). ارجمندی . (المصادر زوزنی ). کرامت . (زمخشری ). بزرگی . عزة.رجوع به عزة شود : عزت این خاندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 392).آن را که چارب...
-
مقید
لغتنامه دهخدا
مقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46).که مدهوش این ناتوان پیکرندم...
-
پالهنگ
لغتنامه دهخدا
پالهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا، اسپ یا اسب جنیبت و آهنگ ، بمعنی کش ، کشنده ) رشته ای که بر گوشه ٔ لگام بسته بود. دوالی یا طنابی که بر گوشه ٔ لگام بندند و اسپ را بدان کشند. (لغت نامه ٔ اسدی ). مجر (؟) باشد. آن رشته که بر لگام بسته از ابریشم یا م...
-
بطر
لغتنامه دهخدا
بطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (اِمص ) توانگری و فراخی عیش . (غیاث ). شادی سخت . نشاط. خرمی . خوشی : تا خبر یابم جامی دو س...