کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلبککُش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
algicide, algaecide
جلبککُش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] مادهای شیمیایی که از آن برای از بین بردن جلبک استفاده میشود
-
واژههای مشابه
-
جلبک
فرهنگ فارسی معین
(جُ بَ) (اِ.) نوعی رُستنی بدون ریشه و ساقه و برگ ، به رنگ سبز و گاهی قهوه ای یا سرخ که روی آب ها و تنه درختان به وجود می آید.
-
جلبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) jolbak گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه، و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب، و روی تنۀ بعضی درختها پیدا میشود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده میشود که بر روی آب شناور است. د...
-
جلبک
دیکشنری فارسی به عربی
طحلب
-
جلبک
واژهنامه آزاد
(جُ بَ) به طنز به کسی گفته می شود که درک و شعورش کم باشد.
-
algicidal paint
پوشرنگ جلبککُش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مادهای پوششی با افزودنیهای خاصی که مانع رشد جلبک بر سطح آن میشود
-
Chlorophyte, green alga
جلبک سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] گروهی از آغازیان آبزی که سبزینه و کاروتن (caroten) دارند
-
algal bloom
جلبکشکفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] رشد گسترده و ناگهانی جلبکها در آب که اثر نامطلوب در کیفیت آب دارد
-
جلبکها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← جلبکان
-
جلبک دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
عشب بحري
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع طالقان شهرستان تهران با 734تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل . (برهان ) : چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش . فردوسی .می به زیر کش و سجاده ٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم . حافظ.- زیر کش گرفتن (برگرفتن ) ؛ زیر بغل گرفتن : عوج ... فر...
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) بار.کرت . دفعه . مرتبه . نوبه . یک کش ، یک بار. یک نوبت .
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک َ ] (اِ) کشه و آن خطی باشد که بجهت باطل شدن بر نوشته کشند. خطی که برای بطلان بر نوشته کشند و آن را کشه نیزگویند. (آنندراج ). کشه و خطی که جهت باطل نمودن بر نوشته کشند. (ناظم الاطباء). خط نه . کشه : دفتر لوح و قلم را کاتبی کش عفوی کش بجرم کات...