کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جلباب
/jelbāb/
معنی
۱. جامۀ فراخ؛ پیراهن گشاد.
۲. چادر زنان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر
۲. پوشش، حجاب، ستر
۳. پیراهن، جامه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلباب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر ۲. پوشش، حجاب، ستر ۳. پیراهن، جامه
-
جلباب
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) 1 - جامه گشاد. 2 - چادر زنان .
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ] (ع مص ) جلباب پوشیدن . (از اقرب الموارد) رجوع به جلببة شود.
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ](ع اِ) پیراهن و چادر زنان . || معجر یا چادری که زنان لباس خود را از بالا بپوشند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دانه ٔ خلر. (منتهی الارب ). ج ، جلابیب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ل ِب ْ با ] (ع اِ) جِلباب .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلباب شود.
-
جلباب
دیکشنری عربی به فارسی
لباس توي خانه بانوان
-
جلباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: جلابیب] [قدیمی] jelbāb ۱. جامۀ فراخ؛ پیراهن گشاد.۲. چادر زنان.
-
واژههای مشابه
-
ابن جلباب
لغتنامه دهخدا
ابن جلباب . [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) به عربی شعر می گفته است . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
جلابیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جلباب] [قدیمی] jalābib =جلباب
-
لباس توی خانه بانوان
دیکشنری فارسی به عربی
جلباب
-
جلببة
لغتنامه دهخدا
جلببة. [ ج َ ب َ ب َ ] (ع مص ) جلباب پوشانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جلباب شود.
-
جلبیب
لغتنامه دهخدا
جلبیب . [ ج ِ ] (از ع ، اِ) مماله ٔ جلباب : شب عشاق لیلةالقدر است چون برون آوری سر از جلبیب . رودکی .رجوع به جلباب شود.
-
متجلبب
لغتنامه دهخدا
متجلبب . [ م ُ ت َ ج َ ب ِ ] (ع ص ) جلباب پوشنده : [ بلاد خراسان ] از پیرایه ٔ وجود متجلببان جلباب علوم و متحلیان به حلیت هنر و آداب خالی شد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تجلبب و جلباب شود.