کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جلب
/jalb/
معنی
۱. به سوی خود کشیدن؛ جذب کردن.
۲. [مجاز] علاقهمند کردن دیگران به خود.
۳. (حقوق) [مجاز] دستگیر کردن از طریق قانون؛ بازداشت: حکم جلب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احضاریه، احضار، توقیف
۲. جذب، ربایش
۳. آوردن، بردن، کشیدن ≠ دفع
برابر فارسی
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوان
فعل
بن گذشته: جلب کرد
بن حال: جلب کن
دیکشنری
arrest
-
جستوجوی دقیق
-
جلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. احضاریه، احضار، توقیف ۲. جذب، ربایش ۳. آوردن، بردن، کشیدن ≠ دفع
-
جلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. حقهباز، دغل، متقلب، محیل، مکار، نادرست ۲. پست، خوار، دون، زبون، سفله، فرومایه ۳. روسپی، زناکار، غر، فاحشه، قحبه، هرجایی
-
جلب
فرهنگ واژههای سره
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوان
-
جلب
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کشیدن ، ربودن . 2 - بازداشت ، دستگیری .
-
جلب
فرهنگ فارسی معین
(جَ لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هر چیز فاسد. 2 - حقه باز. 3 - زن بدکار.
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج َ ] (ع اِ) جنایت . (منتهی الارب ). گناه و جنایت . (ازاقرب الموارد).
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج َ ] (ع مص ) گناه کردن . || کشاندن از جایی بجای دیگر و از شهری بشهر دیگر برای تجارت و بازرگانی . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کشیده شدن . و این لازم و متعدی استعمال شود. (از اقرب الموارد). || غوغا کردن و آوازها نمودن . || وعده ٔ شر کر...
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج َ ل َ ] (ع مص ) کشاندن ماشیه را از جایی بجای دیگر برای تجارت . || کشیده شدن . و این فعل لازم و متعدی استعمال شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). در حدیث است : لاجلب و لاجنب . فرود آمدن ساعی از جای دور و امر کردن خداوند ماشیه را تا ماشیه ...
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج َ ل ِ ] (ع اِ) صدا و آواز چیزها. (برهان ).
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج ِ ] (ع اِ) پالان با ساز و پوشش . پالان یا چوب پالان بی تنگ و ساز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جُلب شود.
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). منزلی است از منازل حاجیان صنعاء در راه تهامة میان جون و جازان . (تاج العروس ).
-
جلب
لغتنامه دهخدا
جلب . [ ج ُ ] (ع اِ) سیاهی شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || ابر بی آب یا ابری که بکوه ماند. || پالان با ساز و پوشش پالان یا چوب پالان بی تنگ و ساز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جِلب شود.
-
جلب
دیکشنری عربی به فارسی
جذاب , دلربا , گيرنده
-
جلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jalb ۱. به سوی خود کشیدن؛ جذب کردن.۲. [مجاز] علاقهمند کردن دیگران به خود.۳. (حقوق) [مجاز] دستگیر کردن از طریق قانون؛ بازداشت: حکم جلب.
-
جلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] jalab ۱. بدذات، نابکار، و حقهباز.۲. [عامیانه] زن بدکار.