کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلاه
لغتنامه دهخدا
جلاه . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَلهة، بمعنی ناحیه و کرانه ٔ وادی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلهة شود.
-
واژههای همآوا
-
جلاح
لغتنامه دهخدا
جلاح . [ ج ِ ] (ع مص ) مجالحة. (ناظم الاطباء). رجوع به این کلمه شود.
-
جلاح
لغتنامه دهخدا
جلاح . [ ج ُ ] (ع ص ) جلاخ . سیل که همه چیز ببرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
شهر
لغتنامه دهخدا
شهر. [ ] (ع اِ) آلت جلا. (یادداشت مؤلف ) : و الیاقوت بصلابته یغلب مادونه ... و انما یجلی بالماء علی صفیحة نحاس ... فان کان المطلوب جلأه غائراً فالشهر مکان الصفیحة النحاسیة. (از الجماهر فی معرفة الجواهر).
-
جلاء
لغتنامه دهخدا
جلاء. [ ج ِ ] (ع اِ) جلا. سرمه که جلا میدهد بصر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نوعی از سرمه . سرمه و روشنایی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || لقب مردم که در وقت تعظیم بدان خطاب کنند. گویند: ما جلأه ؛ ای بماذا یخاطب فیعظم به . || (اصطلاح تصوف ) ج...