کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلال الدین عضد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک خفرک و مرودشت فارس . (مرآت البلدان ).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک دربقاضی نیشابوردر سمت شرقی بلده در سه فرسنگی واقع است . آب آن از قنات و هوای آن در زمستان سرد و در تابستان گرم است .این ده 15 خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک کربال فارس . (مرآت البلدان ).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) مزرعه و قلعه ای است در تربت سرجام . بنای قلعه از حسام السلطنه سلطان مرادمیرزا است آبش از چشمه ٔ چمن چاهی و هوایش گرمسیری است . این مزرعه تقریباً 50 تن سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) مزرعه ای از مزارع قریه ٔ توش آباد کاشان . (مرآت البلدان ج 4).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) مزرعه ای است در ناحیه ٔ فشارود قاینات مشتمل بردو قسمت که یکی را جلال آباد علیا و دیگری را جلال آبادسفلی گویند. آب آن از قنات و هوای آن معتدل است . این مزرعه 10 خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ )از مزارع سعیدآباد سیرجان کرمان . (مرآت البلدان ).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین واقع در 20هزارگزی شمال باختر معلم کلایه و 48هزارگزی راه عمومی . این ده کوهستانی و دارای هوایی معتدل است . سکنه ٔ آن 116 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و مختصر بنشن ...
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ ج َ] (اِخ ) قریه ای است از قرای نرماشیر. این ده 86 خانوار رعیت دارد. زراعت آن خوب است . (مرآت البلدان ).
-
جلال آباد
لغتنامه دهخدا
جلال آباد. [ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای براکوه قاینات . این ده تقریباً 260 تن سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4).
-
جلال الاسلام
لغتنامه دهخدا
جلال الاسلام . [ج َ لُل ْ اِ ] (اِخ ) وزیر امیرتیمور گورگان بود. وی چندی از وزارت معزول شد و سرانجام منصب سرداری لشکر تازیک بوی محول گشت . او به سال 805 هَ . ق . بقتل رسید. (از دستور الوزراء ص 342) (حبیب السیر چ خیام ج 3ص 398، 478، 483، 497، 501، 505...
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) مسعودبن ابراهیم غزنوی پس از پدر پانزده سال پادشاهی کرد و به سال 508 هَ . ق . وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 397 و مسعودبن ابراهیم شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن بهاءالدولةبن عضدالدولةبن رکن الدولةبن بویه مکنی به ابوطاهر از وزرای دیلمیان است . وی نخست از طرف برادر حاکم بصره بود و سپس بیست وپنج سال در بغداد امارت کرد و در زمان خلافت القادرباﷲ در بغداد امیرالامراء شد....
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن رشیدالدولة، ششمین از سلاطین آل مرداس در حلب است که بسال 468 هَ . ق . بجای پدر نشست . وی شهر منبج را از تصرف رومیان بیرون آورد و برادرش سابق یا شبیب حلب را تا سال 472 هَ . ق . = 1079 م . تحت حکومت خود داشت و...
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ارسلان شاه بن طغرل . رجوع به ارسلان شاه در همین لغت نامه شود.