کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلال الدین حلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ارسلان شاه بن طغرل . رجوع به ارسلان شاه در همین لغت نامه شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) حسن بن علی بن صدقه مکنی به ابوعلی از وزیران المسترشد بود که درنصیبین بسال 549 هَ . ق . متولد شد. وی مردی ادیب و فاضل و کافی بود و به سال 513 بوزارت رسید ولی دیری نپایید و معزول شد زیرا که در آن ایام دبیس بسبب ش...
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) کیومرث بن بیستون بن اسکندر از حکّام آل پادوسبان است که در استراباد حکومت داشتند. وی به سال 857 هَ . ق . وفات کرد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 193).
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) محمدبن محمودبن سبکتکین غزنوی است . رجوع به محمدبن محمود ... در همین لغت نامه شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ملکشاه سلجوقی . جلال الدوله لقبی است که خلیفه ٔ بغداد به ملکشاه سلجوقی داده است . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 490 و تاریخ الخلفاء ص 279 و ملکشاه در همین لغت نامه شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْدُ ل َ ] (اِخ ) اسکندربن زیاد (استندار) از حاکمان وملوک آل پادوسبان است . وی در تاریخ 21 ذی الحجه 740 هَ . ق . = 1240 م . شروع به تجدید بنای قلعه ٔ شهر کجورنمود. رویان (که کجور هم خوانده میشد) در موقع تاخت وتاز مغول خراب شده بو...
-
جلال لو
لغتنامه دهخدا
جلال لو. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 35هزارگزی شمال مشکین شهر و 12هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 88 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبو...
-
جلال وند
لغتنامه دهخدا
جلال وند. [ ج َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بشیوه ٔ بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین واقع در سه هزارگزی خاور سرپل ذهاب - پشت کوه بشیوه . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از رودخانه ٔ پاطاق و محصول آن...
-
جلال وند
لغتنامه دهخدا
جلال وند. [ ج َ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی کرمانشاه است . این ده بین دهستانهای عثمان وند، هلیلان ، هرسم و رودخانه ٔ صیمره واقعشده و منطقه ای است کوهستانی . هوای آن سردسیری سالم است . آب اکثر قراء آن از چشمه سار و زه آب و رودخانه های محلی ...
-
ده جلال
لغتنامه دهخدا
ده جلال . [ دِه ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان . واقع در 30هزارگزی شمال خاوری قیدار. داری 425 سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
صاحب جلال
لغتنامه دهخدا
صاحب جلال . [ ح ِ ج َ ] (ص مرکب ) دارای شکوه . بزرگ . بزرگ قدر.
-
علی جلال
لغتنامه دهخدا
علی جلال . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن محمدبن محسن جلال حسنی صنعانی . عالم و ادیب بود و در حدیث و تاریخ و فرایض و منطق و ادبیات عرب نیز دست داشت . وی در ماه شوال سال 1169 هَ . ق . در صنعاء متولد شد و در سال 1225 هَ . ق . یا 1240 هَ . ق . در...
-
علی جلال
لغتنامه دهخدا
علی جلال . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) حسینی . از قضات بود و در علم و ادب و شعر و تاریخ نیز دست داشت . وی از مدرسه ٔ حقوق مصر فارغ التحصیل شد و در امور قضا مناصبی داشت . آنگاه در 28 جمادی الثانیه ٔ سال 1351 هَ .ق . در مصر درگذشت . او راست : 1 - امثال الامم فی...
-
اشتر جلال
لغتنامه دهخدا
اشتر جلال . [ اُ ت ُ رِ ج ُل ْ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشتر نجاست کش ، و جُلاّل ، مرغ گه خوار را گویند. (آنندراج ).
-
چاه جلال
لغتنامه دهخدا
چاه جلال . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، که در 48 هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد بر سر راه زیدآباد به پاریزواقع شده . جلگه و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت وراهش ما...