کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جلاد
/jallād/
معنی
۱. مٲمور تازیانه زدن، شکنجه کردن، یا کشتن محکومان؛ دژخیم؛ میرغضب.
۲. [مجاز] بسیار سنگدل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دژخیم، سلاخ، میرغضب
برابر فارسی
دژخیم
دیکشنری
executioner
-
جستوجوی دقیق
-
جلاد
واژگان مترادف و متضاد
دژخیم، سلاخ، میرغضب
-
جلاد
فرهنگ واژههای سره
دژخیم
-
جلاد
فرهنگ فارسی معین
(جَ لّ) [ ع . ] (ص .) مأمور تازیانه زدن یا کشتن محکومان ، دژخیم .
-
جلاد
لغتنامه دهخدا
جلاد. [ ج َل ْ لا ] (اِخ ) احمدبن موسی بن علی مکنی به ابوالعباس (700 - 792 هَ . ق .) از فقیهان یمن است و تالیفاتی دارد. (العقود اللؤلؤیة ج 2 ص 218) (الاعلام زرکلی ).
-
جلاد
لغتنامه دهخدا
جلاد. [ ج َل ْ لا ] (اِخ ) فیلیپ بیک . [ 1857 - 1914 م . ] از دانشمندان است . او راست :1 - التعلقیات القضائیة علی قوانین المحاکم المصریه . این کتاب در مطبعه ٔ معارف چاپ شده است .2 - قاموس الادارة و القضاء. این کتاب بدو زبان عربی و فرانسه نوشته شده و ...
-
جلاد
لغتنامه دهخدا
جلاد. [ ج َل ْ لا ] (ع ص ) تازیانه زن . (منتهی الارب ). سیاف . (ناظم الاطباء). دره زن . (از آنندراج ). آنکه حدود را بر پا کند. دژخیم . میرغضب : بدل ربودن جلاد و شاطری ای مه ببوسه دادن جان پدر بس اژکهنی . شاکر بخاری .اگر چه هر دو خونریزند لیکن هم از ج...
-
جلاد
لغتنامه دهخدا
جلاد. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَلد. (منتهی الارب ). || ج ِ جَلَد. (ناظم الاطباء). || ج ِ جِلدَة. (منتهی الارب ). || خرمابن سخت و بزرگ . || شتر ماده ٔ بسیار شیرده . || شتر ماده ٔ بی شیر و بی بچه . (از اقرب الموارد). رجوع به جَلدَة شود. || (مص ) با کسی شمشی...
-
جلاد
دیکشنری عربی به فارسی
جلا د , دژخيم , کسيکه براي بخشودگي از گناهان بخود شلا ق ميزند , موجود يا انگل تاژک دار , مامور اعدام , دار زن
-
جلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] jallād ۱. مٲمور تازیانه زدن، شکنجه کردن، یا کشتن محکومان؛ دژخیم؛ میرغضب.۲. [مجاز] بسیار سنگدل.
-
جلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] jelād ۱. مبارزه.۲. (صفت) [جمعِِ جَلد] =جلد۱
-
جلاد
واژهنامه آزاد
فریبکار-فریبنده
-
واژههای مشابه
-
علی جلاد
لغتنامه دهخدا
علی جلاد. [ ع َ ی ِ ج َل ْ لا ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی . نحوی و عالم فرایض بود و بسال 732 هَ . ق . متولد شد. او راست : 1- شرح الکافی احمد نجاس ، در نحو. 2 - شرح الکافی ، در فرایض . (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1...
-
جلاد جان
لغتنامه دهخدا
جلاد جان . [ ] (اِخ ) از اعمال ارجان است و در آب و هوا و محصول مانند آن . (نزهة القلوب ج 3 ص 130 و 225) رجوع به جلاجان شود.