کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلاجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جلاجل
/jalājel/
معنی
۱. زنگولههای کوچکی که به سینهبند اسب یا شتر میدوختند.
۲. زنگهایی که پیکها به کمر میبستند.
۳. حلقههای فلزی دف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
chime
-
جستوجوی دقیق
-
جلاجل
فرهنگ فارسی معین
(جَ جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ جلجل . 1 - زنگوله ها. 2 - دف ، دایرة زنگوله دار. 3 - سینه بند اسب یا شتر که به آن زنگوله های کوچک بسته باشند. 4 - نام مرغی خوش آواز.
-
جلاجل
لغتنامه دهخدا
جلاجل . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
جلاجل
لغتنامه دهخدا
جلاجل . [ ج َ ج ِ ] (ع اِ)ج ِ جُلجُل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زنگوله های خرد که بر چرم دوزند و در گردن اسب و شتر و گاو اندازند و در بهارعجم آمده که جلاجل چیزی است قرص شکل (مدور) که از روی سازند و مطربان آنرا در دایره های خود تعبیه نمایند و...
-
جلاجل
لغتنامه دهخدا
جلاجل . [ ج ُ ج ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
جلاجل
لغتنامه دهخدا
جلاجل . [ ج ُ ج ِ ] (ع اِ) غلام و کودک . (از اقرب الموارد). || (ص )سبک روح شادمان در کار. (از اقرب الموارد). رجوع به جُلجُل شود. || روشن آواز: حمار جلاجل ؛ خر روشن آواز. غلام جلاجل ؛ کودک روشن آواز. (از منتهی الارب ).
-
جلاجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جُلجُل] [قدیمی] jalājel ۱. زنگولههای کوچکی که به سینهبند اسب یا شتر میدوختند.۲. زنگهایی که پیکها به کمر میبستند.۳. حلقههای فلزی دف.
-
واژههای مشابه
-
jingles
جَلاجِل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دستهای از خودصداهای تکانهای که از تعدادی شیء یا زنگوله تشکیل شده است و براثر برخورد آنها به یکدیگر صدا تولید میشود
-
جلاجل زن
لغتنامه دهخدا
جلاجل زن . [ ج َ ج ِ زَ ] (نف مرکب ) آنکه عربانه و دایره و دف زند. (آنندراج ).
-
حافظ جلاجل
لغتنامه دهخدا
حافظ جلاجل . [ ف ِ ج َ ج ِ ] (اِخ ) باخرزی . یکی ازجمله ٔ مطربان و نغمه سرایان عهد شاه عباس . (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ج 4 ص 88).
-
جستوجو در متن
-
درا
واژگان مترادف و متضاد
جلاجل، درای، زنگ، ناقوس
-
زنگوله
واژگان مترادف و متضاد
جلاجل، جلجل، زنگ
-
جرس
واژگان مترادف و متضاد
جلاجل، درای، زنگ
-
زنگدان
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) جلاجل .