کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jaffār عالِم جِفر.
-
اجفار
لغتنامه دهخدا
اجفار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جَفر.
-
باعث
لغتنامه دهخدا
باعث . [ ع ِ ] (اِخ ) (جفر...) جفر باعث در سرزمین بکربن وائل و منسوب به باعث بن حنظلةبن هانی الشیبانی است . (از معجم البلدان ).
-
رشف
لغتنامه دهخدا
رشف . [ رَ ] (ع اِ) رَشَف . آب اندک که در ته حوض بماند. (از اقرب الموارد). و رجوع به رَشَف شود. || در اصطلاح اهل جفر عبارتست از استخراج اسماء از زمام ، چنانچه در پاره ای از رسایل جفر آمده ، و در برخی از رسایل گوید: اطلاع از مغیبات را در اصطلاح اهل جف...
-
جفار
لغتنامه دهخدا
جفار. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَفر و جُفرَة. رجوع به این دو کلمه شود.
-
جفرة
لغتنامه دهخدا
جفرة. [ ج َ رَ ] (ع اِ) مؤنث جفر. بزغاله ٔ ماده . (از اقرب الموارد). بزغاله ٔ ماده ٔ چهارماهه یا آن که گیاه خورد و نشخوار زند. (ناظم الاطباء). || دختر گوالیده که خوردن گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به جفر شود.
-
جفری
لغتنامه دهخدا
جفری . [ ج َ ] (ص نسبی )شخصی را گویند که علم جفر داند. || (اِ) معرب کفری که پوست بهار خرمای ماده باشد. (برهان ).
-
جفیر
لغتنامه دهخدا
جفیر. [ ج ُ ف َ] (اِخ ) مصغر جَفر، قریه ای است در بحرین از آن بنی عامربن عبدالقیس . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
-
عردة
لغتنامه دهخدا
عردة. [ ع ُ رَ دَ ] (اِخ )آب جاری غیرمنقطع از آبهای بنی صخرة از طی ، و آن بین علاء و تیماء و جفر عنزة است . (از معجم البلدان ).
-
حرف ادنی
لغتنامه دهخدا
حرف ادنی . [ ح َ ف ِ اَ نا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هفت حرف از حروف ظلمانی را اهل جفر بدین نام خوانند. رجوع به حرف نورانی شود.
-
حرف خلق
لغتنامه دهخدا
حرف خلق . [ ح َ ف ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح علم جفر، حرف ظلمانی . در مقابل حرف حق و حرف نورانی . رجوع به حرف نورانی شود.
-
حرف دانی
لغتنامه دهخدا
حرف دانی . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اهل جفر هفت حرف از حروف ظلمانی را بدین لقب خوانند. رجوع به حرف نورانی شود.
-
حرف ظلمانی
لغتنامه دهخدا
حرف ظلمانی . [ ح َ ف ِ ظُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف خلق . در مقابل حرف حق . نزد اهل جفر در مقابل حرف نورانی است . رجوع به حرف نورانی شود.
-
هباءة
لغتنامه دهخدا
هباءة. [ هََ ءَ ] (اِخ ) (جَفْر الَ ...) مردابی است در زمین هباءة. (معجم البلدان ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). و عرام گفته است : جفر کوهی است در سرزمین بنی سلیم بالای سوارقیه و در آن آبی است که به آن هباءة گفته میشود. (تاج العروس ) (معجم البلدان )....
-
جامعة
لغتنامه دهخدا
جامعة. [ م ِع َ ] (اِخ ) نام یکی از دو کتابی است که به حضرت علی (ع ) منسوبند. گویند: تمام احکام دینی و حوادث جهان را پیغمبر (ص ) املاء کرده و علی (ع ) مینوشت و یکی بنام جفر و دیگری به جامعه موسوم است . محقق جرجانی در شرح مواقف تصریح میکند که جفر و جا...