کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفت بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جفت بودن
لغتنامه دهخدا
جفت بودن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) پیوسته شدن و مانند هم بودن . (ناظم الاطباء). لنگه و تای چیزی بودن . نظیر و عدیل چیزی بودن . || استوار بودن و در جای خود قرار داشتن : در اطاق جفت است ؛ یعنی ، درست بسته شده است . || قرین و دمساز بودن : همه روز با درد و...
-
واژههای مشابه
-
جَفت
لهجه و گویش بختیاری
jaft آبى که پوست بلوط را در آن جوشاندهباشند (براى دباغى پوست گوسفند).
-
جُفت
لهجه و گویش بختیاری
joft جفت.
-
جَفت
لهجه و گویش تهرانی
پوست نازک روی بلوط که داروی جمع کننده قوی است.
-
جفت جفت
لغتنامه دهخدا
جفت جفت . [ ج ُ ج ُ ] (ق مرکب ) دودو. زوج زوج . (ناظم الاطباء). دوگان دوگان . دوتادوتا : سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بد اندر نهفت . فردوسی .ای طاق ابروان بدر آئید جفت جفت در طاق نیم خایه علی اﷲ برآورید.خاقانی .
-
هم جفت
لغتنامه دهخدا
هم جفت .[ هََ ج ُ ] (ص مرکب ) جفت . قرین . نزدیک : مرا گفت جز دخت خاقان مخواه نزیبد پرستار هم جفت شاه . فردوسی .به جای آور سپاس و شکر یزدان که چون موبد نه ای هم جفت نادان . فخرالدین اسعد.چو هم جفت آن بت شدی در نهفت از آن پس برومند گشتی ز جفت . اسدی ....
-
هوس جفت
لغتنامه دهخدا
هوس جفت . [ هََ وَ ج ُ ] (ص مرکب ) آنکه با هوس جفت و همراه باشد. هوسناک . پرهوس : پرستار تو شیرین هوس جفت به لفظ من شهنشه را چنین گفت .نظامی .
-
آهن جفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhanjoft = گاوآهن
-
stereo imagery/ stereo image
جفتتصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] دو تصویر همپوشان از یک موضوع که مشاهدۀ آن دیدی سهبعدی را القا میکند
-
image pair
جفتتصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] دو تصویر همپوشان که برای برجستهبینی یا اندازهگیری سهبعدی برداشته شده باشند
-
jump shooter
جفتزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] 1. بازیکنی که در انجام پرتابهای جفت مهارت خاص دارد 2. بازیکنی که پرتاب جفت انجام میدهد
-
placenta praevia/ placenta previa, placental presentation
جفت سرراهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] جفتی که با قرار داشتن در بالا یا نزدیکی گلوی زهدان، زایمان را با دشواری مواجه میکند
-
clash cymbals
جفتسِنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← سِنج
-
coupling 1
جفتشدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] برهمکنش هستهها در یک مولکول