کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جف
/jaf[f]/
معنی
خشکی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جف
فرهنگ فارسی معین
(جَ فَّ) [ ع . ] (ص .) خشک ، بی آب ، پژمرده .
-
جف
فرهنگ فارسی معین
(جُ فّ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - هر چیز تُهی . 2 - سالخورده ، کهن .
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج َ / ج ُف ف ] (ع اِ) جماعت مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گروهی مردم . (مهذب الاسماء). || عدد بسیار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، جفوف .
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج َف ف ] (ع ص ) پژمرده و محو. (غیاث ).
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج َف ف ] (ع مص ) فراهم آوردن و بردن مال خود را. (تاج العروس ). || خشک کردن : «حین یجف علیه الهواء»، «ثوبه یجف علیه »(دزی ). || خشک شدن : «ینبت کثیراً ببرکة الفیل اذا جف عنها الماء». (دزی ). || درازبودن جامه ٔ کسی برای او: «ثوبه یجف علیه ». (دز...
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج ُف ف ] (اِخ ) جد اخشید، محمدبن طغج فرغانی امیر مصر. (تاج العروس ). رجوع به اخشید در همین لغت نامه شود.
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج ُف ف ] (ع اِ) غلاف شکوفه ٔ خرما. (منتهی الارب ). پوست کارد . (مهذب اسماء). || پوست غنچه ٔ شکوفه ٔ ناشکفته . || ظرفی از چرم که سربند ندارد. || مشک کهنه که نیم آنرا ببرند و مانند دلو سازند. || تغار تراشیده از بیخ درخت خرما. || پیر کهنسال . || ...
-
جف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جفّ] [قدیمی] jaf[f] خشکی.
-
واژههای مشابه
-
جف ء
لغتنامه دهخدا
جف ء. [ ج َ ] (ع مص ) بر زمین انداختن (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کج کردن دیگ را تا آنچه در آن است بریزد در کاسه . (منتهی الارب ) || دور کردن کف دیگ را. || گشادن در را. || بستن در را. از لغات اضداد است . || از بیخ برکندن تره را. (منتهی الارب ) (آنن...
-
جف القلم
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: جفَّالقلم] [قدیمی] jaffa(o)lqalam قلم خشک شد. Δ مٲخوذ از حدیث «جَفَّ القَلَمُ بِما اَنت لائقٌ» (= خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی) یا «جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ اِلی یَومِالدّین» (= خشک شد قلم به آنچه در لوح محفوظ ثبت ...
-
جُفْ گیر
لهجه و گویش گنابادی
jofgir در گویش گنابادی یعنی آچمز ، گیر کردن در وضعیتی که در آن چاره سخت یافت میشود یا کلا یافت نمیشود ، بیچاره شدن
-
جستوجو در متن
-
jeff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جف
-
geoff
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جف