کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جغرافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جغرافی
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ معر - یو. ] (اِمر.) دانشی است که در بارة زمین و تقسیمات طبیعی ، سیاسی ، جغرافی و انسانی آن بحث می کند و آن شامل اقسامی است .
-
جغرافی
لغتنامه دهخدا
جغرافی . [ ج َ فی ی ] (معرب ، ص ، اِ) جغراف . جغرافی دان . عالم جغرافیا. || جغرافی . علم جغرافی . جغرافیا. (دزی ).
-
جغرافی
لغتنامه دهخدا
جغرافی . [ ج ُ ] (معرب ، اِ) جغرافیا. رجوع به همین لغت شود. || (ص ) جغرافی دان .
-
جغرافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جغرافیّ، معرب، مٲخوذ از یونانی] joqrāfi =جغرافیا
-
جغرافی
دیکشنری فارسی به عربی
جغرافية
-
واژههای مشابه
-
جغرافي
دیکشنری عربی به فارسی
جغرافي دان
-
جغرافی دان
لغتنامه دهخدا
جغرافی دان . [ ج ُ ] (نف مرکب ) داننده ٔ جغرافی . داننده ٔ جغرافیا. کسی که بعلم جغرافیا آشناست .
-
جغرافي سياسي
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته به جغرافياي سياسي
-
جغرافی دان
دیکشنری فارسی به عربی
جغرافي
-
جستوجو در متن
-
وابسته به جغرافیای سیاسی
دیکشنری فارسی به عربی
جغرافي سياسي
-
جغرافیا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) نک جغرافی .
-
geographer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جغرافنده، جغرافی دان
-
geographers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جغرافیدانان، جغرافی دان