کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جغتائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جغتائی
لغتنامه دهخدا
جغتائی . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) اسم یکی از محلات نواست . (مرآت البلدان ج 4). و نواقریه یی است در سه فرسنگی سمرقند. (معجم البلدان ).
-
جغتائی
لغتنامه دهخدا
جغتائی . [ ج ُ غ َ ] (اِخ ) شعبه ای است از زبانهای ترکی مغولی که بدان ترکی جغتائی گویند.
-
جغتائی
لغتنامه دهخدا
جغتائی . [ ج ُ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به ناحیه و قبیله ٔ جغتای است . هر کس از قبیله یا ناحیه ٔ جغتای « : ... و با کمال الحاح به آن مرد جغتائی متوسل شد ...» (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 432).
-
واژههای مشابه
-
طاهر جغتائی
لغتنامه دهخدا
طاهر جغتائی . [ هَِ رِ ج ُ غ َ ] (اِخ ) امیر ابوالمظفر ملک طاهربن ابوالفضل محمد محتاج چغانی . رجوع به طاهربن ابوالفضل و ابوالمظفر... و مجمعالفصحاج 1 ص 27 شود.
-
جستوجو در متن
-
طغرل شدن
لغتنامه دهخدا
طغرل شدن . [ طُ رِ / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن سلاطین جغتائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
آنجاق
لغتنامه دهخدا
آنجاق . (اِ مرکب ) (از ترکی جغتائی ) آن وقت : در جافجانان ختا کافر نمیکرد این جفااین بس که در عهد تو ما یاد آوریم آنجاق را.خواجو (از شعوری ).
-
آهی
لغتنامه دهخدا
آهی . (اِخ ) تخلص شاعری از مردم ترشیز. || آهی جغتائی . تخلص شاعری مدّاح غریب میرزا پسر سلطان حسین بایقرا. و تخلص او در ابتدا نرگسی بوده ، و در 927 هَ .ق . وفات کرده است .
-
تاوش
لغتنامه دهخدا
تاوش . [ وُ ] (اِ صوت )بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش ) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع به تاووش شود.
-
سنجر
لغتنامه دهخدا
سنجر. [ س َ ج َ ] (ترکی ، اِ) مرغ شکاری جغتائی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرنده ای است شکاری . (برهان ). || (ص ) مردمان صاحب حال و وجد و سماع . (برهان ) (آنندراج ). از لغات دساتیری است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
جاتاغ
لغتنامه دهخدا
جاتاغ . (اِ) کلیجه ٔ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد سوراخ دار که بر سر ستون خیمه گذارند. (برهان ). ترکی است بمعنی کلیجه ٔ خیمه و بادریسه . (غیاث اللغات ) : ای خمیه ٔ تو بر ز بهشت برین بقدرجاتاغ خیمه ٔ تو سزد از سپهر بدر. سوزنی .(حاشیه ٔ برهان از فره...
-
غدغن
لغتنامه دهخدا
غدغن . [ غ َ دَ غ َ ] (ترکی ، اِ)شتاب و تأکید. (برهان ) (آنندراج ). دستپاچگی . این کلمه در ترکی جغتائی به صورت قدغن و قدغه است که صورت اخیر در فارسی به کار نمیرود و در ترکی آذری به صورت غدغن و قداغان استعمال می شود و همه ٔ اینها به معنی تنبیه و نهی ...
-
قاآن
لغتنامه دهخدا
قاآن . (مغولی ، اِ) پادشاه ذی شأن عظیم عادل و سخی . (رشیدی ) (غیاث اللغة) (آنندراج ). || لقب پادشاهان ترکستان و چین باشد. (نفایس الفنون ) (رشیدی ) (غیاث اللغه ). خاقان چین . پادشاه چین هرکه باشد. (برهان ). کلمه ٔ مغولی است به معنی شاهنشاه . (جغتائی ...
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ترکی ، اِ) قدید. (برهان ). گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده میخورند. (آنندراج ). || (ص ) خشک . (برهان ). || (اِ) میوه ٔ خشک که هسته ٔ آن را درآورده بخشکانند. (کاشغری ج 2 ص 225 و ج 3 ص 116 از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || در لغت ابن مهنا ص 171 آم...