کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جعن
لغتنامه دهخدا
جعن . [ ج َ ] (ع اِ) درهم کشیدگی و فروهشتگی در پوست و جسم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). از این ماده فعل بکار نمیرود.
-
واژههای همآوا
-
جان
واژگان مترادف و متضاد
۱. روان، روح ۲. حیات ۳. نفس ۴. هوش ۵. عزیز، گرامی ۶. جن ≠ تن، بدن، انس، پری، پریان
-
جان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - روح انسانی . 2 - نفس . ؛ ~دادن و قبض را گرفتن کنایه از: مردن ، جان به عزراییل تسلیم کردن . ؛ ~به طاق افکندن کنایه از: حالت احتضار و مرگ داشتن .
-
جان
لغتنامه دهخدا
جان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا صحیح نمیداند. در پهلوی گیان شکل قدیمتر و جان شکل تازه تلفظ جنوب غربی است . و در کردی و بلوچ...
-
جان
لغتنامه دهخدا
جان . (اِخ ) یوحنا کاهن که در1816 م . درگذشته است . او راست : قاموس عربی و لاتینی ،که در ذیل آن بعض سوره های قرآن مجید، و منتخباتی دروصف مصر از ابی الفداء، و پاره ای از رسائل عبداللطیف بغدادی و اشعار حماسی از ابی تمام را آورده و بسال 1802 م . در یانا...
-
جان
لغتنامه دهخدا
جان . [ جان ن ] (ع ص ) پوشاننده . تاریک کننده . || ساتر. || (اِ) ج ِ جِن ّ. (اقرب الموارد). اسم جمع جن چنانکه جامل و باقر: لم یطمثهن انس قبلهم و لاجان . (قرآن 56/55). (از تاج العروس ). مقابل انس . || پریان . (از منتهی الارب ) : قرآن را یکی خازنی هست ...
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gyān] jān ۱. نیرویی که تن به آن زنده است؛ روح حیوانی.۲. روان: ◻︎ جان که آن جوهر است و در تن ماست / کس نداند که جای او به کجاست (نظامی۴: ۵۳۸)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدی...
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جانّ] [قدیمی] jān جن.
-
جَانٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
مار کوچکی که به سرعت حرکت می کند
-
جان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰun طاری: ǰun طامه ای: ǰun طرقی: ǰun کشه ای: ǰun نطنزی: ǰun
-
جستوجو در متن
-
درهم کشیدگی
لغتنامه دهخدا
درهم کشیدگی . [ دَ هََ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تقلص و کوتاه شدگی و پرچینی . (ناظم الاطباء). جعن ، درهم کشیدگی و فروهشتگی در پوست و جسم . (منتهی الارب ).