کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعل مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جعل خبر
دیکشنری فارسی به عربی
تلفيق الخبر
-
جعل گواهی
دیکشنری فارسی به عربی
تزوير الشهادة
-
selective forgery
جعل امضای انتخابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] حملهای علیه طرحهای امضای رقمی که در آن مهاجم با انتخاب حداقل یک پیام بتواند امضای آن را جعل کند
-
one-more forgery
جعل امضای یکیبیش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نوعی حمله که در آن مهاجم با در اختیار داشتن n زوج پیام و امضا، به دنبال جعل امضا بر روی پیام
-
جعل و تزویر
دیکشنری فارسی به عربی
غش
-
جعل هویت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
computer manipulation crime
جُرم جعلوتزویر رایانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حقوق] هر عملی که برای تغییر دادهها یا ورود دادههایی بهمنظور کلاهبرداری یا اختلاس در یک سامانۀ الکترونیکی صورت گیرد
-
جستوجو در متن
-
ترکیب
دیکشنری فارسی به عربی
ترکيب , جعل , خلية , شکل , مجموعة , مرکب , مزيج
-
خودباف
لغتنامه دهخدا
خودباف . [ خوَدْ / خُدْ ] || (نف مرکب ) کنایه از کسی که جعل داستان کند. (ن مف مرکب ) آنچه بدون ماشین بافته شده . || نعت است برای داستانی موهوم که بر اثر جعل کسی بوجود آمده .
-
ابووجزه
لغتنامه دهخدا
ابووجزه . [ اَ بو وَ زَ ] (ع اِ مرکب ) جُعَل . (المرصع).
-
گوه غلطان
لغتنامه دهخدا
گوه غلطان . [ غ َ ] (نف مرکب ) گرداننده ٔ گوه . گه گردان . || (اِ مرکب ) جعل و سرگین غلطان . (ناظم الاطباء). سرگین گردان . سرگین گردانک . خبزدوک . خنفساء. رجوع به گوگار و گوگردانک و جُعَل شود.
-
حساب تراش
لغتنامه دهخدا
حساب تراش . [ ح ِ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که برای دیگران حساب سازی کند. جعل کننده ٔ صورت حساب .
-
شش پا
لغتنامه دهخدا
شش پا. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هر جانوری که دارای شش دست و پاباشد. || جعل و چلپاسه . (ناظم الاطباء).
-
گه خوار
لغتنامه دهخدا
گه خوار. [ گ ُه ْ خوا / خا ] (نف مرکب ) خورنده ٔ گه . که گه خورد. || (اِ مرکب ) خبزدو. خبزدوک . گوه گردان . جعل . خنفساء.
-
مهرسازی
لغتنامه دهخدا
مهرسازی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) عمل مهرساز. ساختن دستینه و مهر. || جعل مهر. مهر تقلبی و جعلی درست کردن . || (اِ مرکب ) دکان و جای ساختن مهر.