کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعفری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جعفری
/ja'fari/
معنی
١. (زیستشناسی) گیاهی با برگهای بریده و شاخههای راست و نازک، گلهای کوچک و سفید و چتری، و تخم خوشبو که خام خورده میشود و در پختن خوراکهای سبزیدار هم به کار میرود.
٢. (زیستشناسی) نوعی گل زردرنگ؛ گل جعفری.
٣. (اسم، صفت نسبی، منسوب به جعفر) یکی از فرقههای مذهب شیعه که اصول فقهی آن منسوب به امام جعفر صادق، امام ششم شیعه، است و از عهد صفویه در ایران رواج پیدا کرده و اکنون نیز مذهب رسمی ایران است.
٤. (زیستشناسی) نوعی مار سمّی با پوزۀ پهن، پولکهای تیغهدار، سر مثلثیشکل، و مردمک عمودی.
۵. (صفت نسبی، منسوب به جعفر) [قدیمی] ویژگی نوعی طلای ناب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جعفری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) مذهب شیعة امامیه ، منسوب به امام جعفر صادق (ع ) امام ششم .
-
جعفری
فرهنگ فارسی معین
(جَ فَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - یکی از سبزی های خوردنی است با ساقه های نازک راست و برگ های بریده که گل هایش سفید رنگ و چتری است ، آهن ، فسفر و ویتامین - های A.B.C. را نیز دارا می باشد. 2 - نوعی سکة زر. 3 - نوعی گل زردرنگ که در باغچه کارند.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) گلی است زردرنگ و مجازاً به معنی مطلق رنگ زرد و در بهارعجم نوعی از صدبرگ . (غیاث اللغات ). نوعی از صدبرگ . (آنندراج ) : شمع کن این زرد گل جعفری تا چو چراغ از گل خود بر خوری .نظامی .
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) حشره یی است بدبو که بوی تندی شبیه به بوی گیاه جعفری دارد. (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به ساس شود.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) گیاهی از طایفه ٔ چتری ها که شومخ نیز گویند و برگ آن مأکول است و در آشها و قورمه سبزی داخل کنند. (ناظم الاطباء). به لغت مازندران قسمی کرفس الورق حزا است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قسمی از احرار بقول شبیه به کرفس در بوی و طعم و ا...
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِ) نام قسمی کاغذ است . (الفهرست ابن الندیم ).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسن ... سمرقندی منسوب به جعفربن ابی طالب (ملقب به طیار) است . وی محدث بوده و از پدرش روایت کرده و حسن بن منصور مقری اسبیجابی از او روایت کرده است . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 330).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوعلی محمد از حاکمان قزوین بوده است در قرن پنجم هجری : بعد از او [ حمزةبن الیسع [ ] حکومت ] به امیر شریف ابوعلی محمد جعفری حواله رفت صاحب ثروت تمام بود. او و فرزندانش قریب 60 سال و چند ماه حاکم بودند و آخرین اینان فخرالمعا...
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش شیب آب شهرستان زابل در 11هزارگزی راه شوسه ٔ زابل به زاهدان سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور در 15هزارگزی جنوب خاوری قدمگاه و 5هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی مشهد. جلگه و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 12 نفرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ساوجی معاصر صادقی کتابدار بوده و طبعی غنی داشته و از راه شعر معاش خود نمیگذرانیده و در نظم انواع شعر مهارت داشته است . شعر او در مجمعالخواص ص 221 و کتابهای دیگر آمده است . اصل وی از ساوه بود و بعدها ساکن تبریز شد. (الذریعه ...
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) قاسم بن کعب ... معمربن عبدالرحمان گوید که عیاش بن عامر عقیلی از او روایت کرده است . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 230).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) کوشکی است مر متوکل را نزدیک سرمن رأی .(منتهی الارب ). نام قصری است که جعفر المتوکل علی اﷲ پسر المعتصم باﷲ در نزدیکی سامره در جائی به نام ماحوزه بنا نهاد و سپس در کنار آن قصر، شهری ساخت و بدانجا منتقل گردید و اراضی آنجا را ...
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) لبیدبن ربیعه ... منسوب به جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامر صعصعه است . رجوع به لبید در همین لغت نامه شود.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) میر محمد جعفر ... تبریزی از سادات تبریز بوده و در آنجا کفشگری می کرده و گذران معاش او از راه شعر نبوده است صادقی معاصر او شعرش را نقل کرده است . (مجمعالخواص ص 96) (الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 9). جعفری اسمش میرمحمد جعفر از ...