کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جشن
/jašn/
معنی
۱. مراسم توٲم با شادی و مهمانی برای یک امر مسرتانگیز: جشن عروسی.
۲. عید: ◻︎ به سالی اندر هموار پنج جشن بُوَد / دو رسم دین عَرابی، سه رسم مُلک عجم (عنصری: ۲۰۴).
۳. شادی؛ خوشی؛ سُرور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی
دیکشنری
celebration, feast, fest _, festival, festivity, fete, fête, fiesta, function, gala, rejoicing
-
جستوجوی دقیق
-
جشن
واژگان مترادف و متضاد
بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی
-
جشن
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) 1 - مجلس شادی و شادمانی . 2 - مهمانی . 3 - سور و سرور.
-
جشن
فرهنگ فارسی معین
(جَ شَ) (اِ.) تب ، بالا رفتن دمای بدن .
-
جشن
لغتنامه دهخدا
جشن . [ ج َ ] (اِ) آقای ابراهیم پورداود در جلد یکم کتاب یسنا نوشته اند: لغت جشن نیز در فارسی از لغت یسن اوستائی به یادگار مانده است چون اصلاً تمام اعیاد دینی بوده مانند عید فروردگان و عید مهرگان و در این اوقات بخصوصه به ستایش و پرستش و مراسم دینی میپ...
-
جشن
لغتنامه دهخدا
جشن . [ ج َ ] (ع ص ) ستبر. (تاج العروس ).
-
جشن
لغتنامه دهخدا
جشن . [ ج َ ش َ ] (اِ) حرارت تب . (برهان قاطع) : چو دید اندر او شهریار زمن برافتاد از بیم بروی جشن .سهیلی .
-
جشن
لغتنامه دهخدا
جشن . [ ج ُ ] (معرب ، ص ) معرب یا صورتی از گشن است . رجوع به گشن در همین لغت نامه شود.
-
جشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jašn ۱. مراسم توٲم با شادی و مهمانی برای یک امر مسرتانگیز: جشن عروسی.۲. عید: ◻︎ به سالی اندر هموار پنج جشن بُوَد / دو رسم دین عَرابی، سه رسم مُلک عجم (عنصری: ۲۰۴).۳. شادی؛ خوشی؛ سُرور.
-
جشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jašan افزایش حرارت بدن و سرعت نبض؛ تب.
-
جشن
دیکشنری فارسی به عربی
ابتهاج , احتفال , عيد , کرنفال , مراسم , مهرجان , يوبيل ، اِحْتِفالٌ
-
واژههای مشابه
-
جشن آبریزان
لغتنامه دهخدا
جشن آبریزان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشن آبریزگان . جشن آبریزگاه .آبریزگان . رجوع به آبریزگان در همین لغت نامه شود.
-
جشن آبریزگان
لغتنامه دهخدا
جشن آبریزگان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به آبریزگان در همین لغت نامه شود.
-
جشن آذر
لغتنامه دهخدا
جشن آذر. [ ج َ ن ِ ذَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آذرجشن . آذرخُش . رجوع به آذرجشن و آذرخش در همین لغت نامه شود.
-
جشن برزیگران
لغتنامه دهخدا
جشن برزیگران . [ ج َ ن ِ ب َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسپندادجشن . اسپندارجشن . اسپندارمذجشن . جشن اسپند. جشن اسفند. جشنی است که در روز سپندارمذ (پنجم ) از ماه سپندارمذ (اسفند) بر پا میکردند و به پنجمین امشاسپند از هفت امشاسپند آیین زردتشتی یعن...