کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جش
/jaš/
معنی
مهرۀ شیشهای کبودرنگ شبیه فیروزه که برای دفع چشمزخم به لباس کودکان میدوختند: ◻︎ جش اگرچه به رنگ فیروزهست / فرّ فیروزه نیست اندر جش (سوزنی: لغتنامه: جش).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جش
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) مهره ای شیشه ای به رنگ کبود که برای دفع چشم زخم به لباس کودکان دوزند.
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َ ] (اِ) مهره ای باشد کبود و آنرا از آبگینه سازند و رنگش بغایت شبیه برنگ فیروزه باشد و نگین انگشتری کنند، بجهت دفع چشم زخم از گردن اطفال بیاویزند و بر کلاه و طاقیه ٔ ایشان دوزند. (برهان قاطع) (آنندراج ) : جش اگرچه برنگ فیروزه ست فر فیروزه نی...
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َش ش ] (ع مص ) کوفتن . شکستن . (غیاث ) (بحر الجواهر) (المنجد). || زدن با عصا. (المنجد). || آرد کردن گندم . کبیده کردن گندم . بلغور کردن گندم . (زوزنی ). || پاک کردن و روفتن چاه . روفتن خس و خاشاک از چاه . || روفتن و پاک کردن جای و مکان . (آن...
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َش ش / ج ُش ش ] (اِخ ) کوهی است کوچک در حجاز در ناحیه ٔ جشم بن بکر. (معجم البلدان ).
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َش ش / ج ُش ش ] (اِخ ) نام شهری است میان صور و طبریه بجانب دریا. (معجم البلدان ).
-
جش
لغتنامه دهخدا
جش . [ ج َش ش / ج ُش ش ] (ع اِ) سنگلاخ . جایی که سنگهای خشن در آن باشد. (المنجد). || نجفه . رابیه . تل . پشته . برآمدگی زمین . کوه . (از اقرب الموارد). || پاره یی از شب . (منتهی الارب ).|| جَش ﱡالدّابَّة؛ میانه ٔ ستور. (منتهی الارب ). || جَش ﱡالقَفْر...
-
جش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jaš مهرۀ شیشهای کبودرنگ شبیه فیروزه که برای دفع چشمزخم به لباس کودکان میدوختند: ◻︎ جش اگرچه به رنگ فیروزهست / فرّ فیروزه نیست اندر جش (سوزنی: لغتنامه: جش).
-
واژههای مشابه
-
جِش
لهجه و گویش گنابادی
jesh در گویش گنابادی یعنی زشت ، کریه المنظر
-
جش ارم
لغتنامه دهخدا
جش ارم . [ ج َش ْ ش ِ اِ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک اجارکه مسکنهای قوم عاد در قله ٔ آن است و در ارم صورتهائی است که بر روی سنگ تراشیده اند. (معجم البلدان ).
-
جش اعیار
لغتنامه دهخدا
جش اعیار. [ ج ُش ْ ش ِ اَ ] (اِخ ) جایی است در بادیه دارای آبهای شور. (معجم البلدان ). جایی است یا آبی است شور در اطراف شریه . (منتهی الارب ).
-
بنات جش
لغتنامه دهخدا
بنات جش . [ ب َ ت ُ ج َ ش ش ] (ع اِ مرکب ) تیرها. چه جش به معنی کمان است . (از المرصع). چنین است در المرصع و ظاهراً صحیح آن بلکه اصح بنات جشاء است چه جشاء بمعنی کمانی است که هنگام تیر انداختن از آن آواز برآید. رجوع به لسان العرب شود.
-
بِخْ جُش
لهجه و گویش گنابادی
bekhjosh در گویش گنابادی درآمدن و رشد ساقه های جدید از کنار درخت را گویند که میتوان با جدا کردن و کاشتن آنها درخت جدیدی را بوجود آورد.
-
واژههای همآوا
-
جِش
لهجه و گویش گنابادی
jesh در گویش گنابادی یعنی زشت ، کریه المنظر