کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسم نِگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جسم برزخی
لغتنامه دهخدا
جسم برزخی . [ ج ِ م ِ ب َ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حد فاصل بین ارواح مجرد و اجسام کثیف را گویند.
-
جسم بسیط
لغتنامه دهخدا
جسم بسیط. [ ج ِ م ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل جسم مرکب و آن جسمی است که از اجزاء متشابهه یا غیرمتشابه تشکیل یافته باشد. (از دانشنامه ٔ علائی قسم طبیعی ص 33). جسمی را گویند که از اجسام مختلف الحقایق تشکیل نیافته باشد مانند آب . مقابل جسم مرک...
-
جسم تعلیمی
لغتنامه دهخدا
جسم تعلیمی . [ ج ِ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقداری که برای آن طول و عرض و عمق باشد. (غیاث اللغات ). هر جسم که ابعاد ثلاثه داشته باشد. (آنندراج ). مقدار منقسم به خط و سطح و ثخن . (یادداشت مؤلف ) : ز غیرت از ریاضی دان رمیده که حرف جسم تعلیمی ...
-
جسم روحانی
لغتنامه دهخدا
جسم روحانی . [ ج ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قصد از این دو لفظ که در اول قرنتیان (15: 44) وارد شده جسمی است که بعد از قیامت از شهوات حیوانی و خواهشهای دنیوی عاری باشد و شکلش متغیر نشود بلکه همواره پاک و مقدس باشد و به مصاحبت آن نفسی که مسیح خداون...
-
جسم روینده
لغتنامه دهخدا
جسم روینده . [ ج ِم ِ ی َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جسم نباتی . مقابل جسم جمادی و حیوانی . (از مصنفات بابا افضل ).
-
جسم زنده
لغتنامه دهخدا
جسم زنده . [ ج ِ م ِ زِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جسم حیوانی . (از مصنفات بابا افضل ). مقابل جسم روینده و جسم نباتی .
-
جسم سماوی
لغتنامه دهخدا
جسم سماوی . [ ج ِ م ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از این ترکیب فلک الافلاک است . (از تفسیر مابعدالطبیعه ٔ ابن رشد).
-
جسم صافی
لغتنامه دهخدا
جسم صافی . [ ج ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که بینائی آنرا دریابد نه از جهت ضوء و روشنی آن جسم صافی بلکه از جهت روشنی دیگر و این از آن است که بصر چیزهای رنگین را به ضوء خورشید دریابد. (از مصنفات بابا افضل ج 2 ص 31).
-
جسم طبیعی
لغتنامه دهخدا
جسم طبیعی .[ ج ِ م ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که مر او را قوت الهی جنباننده و قهرکننده است بی آلتی بر سه جهت . (از زادالمسافرین 35). جوهری است که در جهات سه گانه ٔ طول و عرض و عمق انقسام پذیر باشد و آن طبیعتی است از طبایع یا حقیقتی است از ...
-
جسم عنصری
لغتنامه دهخدا
جسم عنصری . [ ج ِ م ِ ع ُ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل جسم فلکی . یکی از دو قسم جسم بسیط. رجوع به جسم فلکی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
جسم فارد
لغتنامه دهخدا
جسم فارد. [ ج ِ م ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفه ٔ اشراق ، جسم بسیط است مانند افلاک . (از شرح حکمت اشراق ص 428).
-
جسم فلکی
لغتنامه دهخدا
جسم فلکی . [ ج ِ م ِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جسم بسیط دو قسم است فلکی و عنصری و فلکی اجرام سماوی و افلاک را گویند و عنصری اجسام مرکب از عناصر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
جسم کثیف
لغتنامه دهخدا
جسم کثیف . [ ج ِ م ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جسمی است که حاجز ابصار ما از ابصارنور به کلیت باشد. (از درةالتاج از فرهنگ سجادی ).
-
جسم کلی
لغتنامه دهخدا
جسم کلی . [ ج ِ م ِ ک ُل ْ لی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همگی عالم جسمانی باشد. مؤلفان رسائل اخوان الصفا آرند: «اذا افاضت قوی النفس الکلیة الفلکیة الجسم الکلی الذی هو جملة العالم الجسمانی ». (از فرهنگ سجادی ).
-
جسم لطیف
لغتنامه دهخدا
جسم لطیف . [ ج ِ م ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن جسمی است که حاجب از ابصار ماوراء نباشد و یا آن است که مانع از نفوذ نور در آن وصول به مابعد آن نباشد مانند افلاک و دیگر اجرام سماوی . (از فرهنگ علوم عقلی سجادی از شرح حکمت اشراق ).