کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسدي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جسدي
معنی
جسماني , جسمي , نفساني , شهواني
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسدي
دیکشنری عربی به فارسی
جسماني , جسمي , نفساني , شهواني
-
واژههای مشابه
-
جسدی
لغتنامه دهخدا
جسدی . [ ج َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به جسد. تنی و جسمانی . (ناظم الاطباء).
-
جسدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جسد) [عربی. فارسی] jasadi مربوط به جسد.
-
جستوجو در متن
-
نفسانی
دیکشنری فارسی به عربی
جسدي , عاطفي
-
جسمی
دیکشنری فارسی به عربی
جسدي , کبير , مادة
-
جسمانی
دیکشنری فارسی به عربی
جسدي , جسماني , دنيوي , طيني , مادة
-
flat grave
لتهگور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] چالۀ سادۀ بیضیشکل یا چهارگوشی که جسدی در آن دفن شده باشد
-
شهوانی
دیکشنری فارسی به عربی
جسدي , داعر , عاطفي , فاسق , مقية , وحشي
-
مومیایی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) جسدی که برای سالم ماندن آن ر ا بوسیلة مواد نگهدارنده مانند موم و مومیا پوشانده اند.
-
مصاقب
لغتنامه دهخدا
مصاقب . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) مواجه . رویاروی . روبرو. (یادداشت مؤلف ) : و یحملوننی [ ای جسدی ] الی الجبل المصاقب لقریة مزداخان . (از وصیت نامه ٔ امام فخر رازی از عیون الانباء ج 2 ص 28).
-
اکال
لغتنامه دهخدا
اکال . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُکل و اُکُل . (ناظم الاطباء). رجوع به اکل شود. || (اِ مص ) خارش . (ناظم الاطباء). خارش . گویند: وجدت فی جسدی اُکالاً. (از مهذب الاسماء).
-
تقمص
لغتنامه دهخدا
تقمص . [ ت َ ق َم ْ م ُ ] (ع مص ) پیراهن درپوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیراهن درپوشیدن . (دهار) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || و به استعاره گویند: تقمص الولایة و الامارة و تقمص لباس العز. (از اقرب الموارد)....
-
مبدد
لغتنامه دهخدا
مبدد. [ م ُ ب َدْ دَ ] (ع ص )پریشان و چیزی پراکنده و مبددات متفرقات و غایات هرچیز قسمت شده . (آنندراج ). شمل مبدده ؛ گروه متفرق و پراکنده و پریشان . (ناظم الاطباء). پریشان . پراکنده . متفرق (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطر...