کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جسد
/jasad/
معنی
۱. جسم انسان یا حیوان مرده.
۲. تن؛ بدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش
برابر فارسی
پیکر، مردار
دیکشنری
body, cadaver, corpse, remains
-
جستوجوی دقیق
-
جسد
واژگان مترادف و متضاد
تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش
-
جسد
فرهنگ واژههای سره
پیکر، مردار
-
جسد
فرهنگ فارسی معین
(جَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کالبد، بدن . 2 - در فارسی : جسم انسان مرده . ج . اجساد.
-
جسد
لغتنامه دهخدا
جسد. [ ج َ س َ ] (ع اِ) تن مردم و جن و ملائکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تن . (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (آنندراج ). تن مردم . (مهذب الاسماء). تن و بعضی گویند که خاص جسم آدمی را گویند. (غیاث اللغات از شرح نصاب ). جسم انسان . (بحر الجواهر). جس...
-
جسد
لغتنامه دهخدا
جسد. [ ج َ س ِ ] (ع ص ، اِ) خون خشک چسبیده بر جائی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جَسَد. (ناظم الاطباء).
-
جسد
دیکشنری عربی به فارسی
جسم دادن (به) , مجسم کردن , دربرداشتن , متضمن بودن
-
جسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اجساد] jasad ۱. جسم انسان یا حیوان مرده.۲. تن؛ بدن.
-
جسد
دیکشنری فارسی به عربی
جثة , جسم
-
واژههای مشابه
-
تشريط جسد الأمة الإسلامية
دیکشنری عربی به فارسی
شقه شقه کردن پيکره امت اسلامي
-
جسد مومیا شده
دیکشنری فارسی به عربی
مومياء
-
بقایای جسد انسان پس از مرگ
دیکشنری فارسی به عربی
رماد
-
جستوجو در متن
-
اجساد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جسد] 'ajsād = جسد
-
toparchy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جسد