کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسته رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسته رفتن
لغتنامه دهخدا
جسته رفتن . [ ج ِ ت َ / ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قسمی دوختن در خیاطی . (از یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
جسته جسته
فرهنگ فارسی معین
(جَ تِ. جَ تِ) (ق .) اندک اندک ، تدریجاً.
-
جسته جسته
لغتنامه دهخدا
جسته جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) کم کم .سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. (آنندراج ). تک تک . گاه گاه . یک یک . (یادداشت مؤلف ). یواش یواش . تدریجاً. (فرهنگ نظام ): جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته...
-
جسته و جسته
فرهنگ گنجواژه
کم کم.
-
زمین جسته
لغتنامه دهخدا
زمین جسته . [ زَ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی زمین پیمای است که مساح و مسافر باشد. (برهان ). کنایه از مسافر و سیاح . (انجمن آرا). مساح . سیاح . مسافر. (ناظم الاطباء). رجوع به زمین پیمای شود.
-
شوی جسته
لغتنامه دهخدا
شوی جسته . [ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شوی خواسته . طالب شوی . شوهرخواه . جویای همسر : به آیین عروس شوی جسته وز آیین عروسی روی شسته .نظامی .
-
واهم جسته
لغتنامه دهخدا
واهم جسته . [ هََ ج َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) باهم دیگر جسته و کج شده و تاب داده شده . (ناظم الاطباء).
-
جسته گریخته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تِ) (ق .) 1 - گه گاه ، به ندرت . 2 - کم و بیش .
-
جسته کلاغ
لغتنامه دهخدا
جسته کلاغ . [ ج َ ت َ / ت ِ ک َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، ورزشی است که کشتی گیران یک پا را به جفته گاه گذاشته بدور یک پا مثل کلاغ از جای به جای برجهند، و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : بس که از آتش رشک تو ب...
-
جسته گریخته
لغتنامه دهخدا
جسته گریخته . [ ج َ ت َ / ت ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) ندرتاً. گاهگاه . اتفاقی . بندرت . کم . اندک . قلیل . تک تک . گاهگاهی . گاهی دون گاهی . گاهی گاهی . نادراً. جسته جسته .(از یادداشت مؤلف ): جسته گریخته شنیده میشد که ...
-
جسته دوزی
لغتنامه دهخدا
جسته دوزی . [ ج ِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) قسمی دوختن در خیاطی . (از یادداشت مؤلف ).
-
جسته رگ
لغتنامه دهخدا
جسته رگ . [ ج َ ت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) خبردار. (غیاث اللغات از لطائف ) (آنندراج ).
-
بس جسته
لغتنامه دهخدا
بس جسته . [ ب َ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی محبوب و معشوق است و آن را بس خواسته نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بمعنی مطلوب و تمنی نیز آمده است . این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مطلوب و معشوق . (ناظم الاط...
-
بر جسته ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
اشعر بالارتياح