کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
به ندرت
فرهنگ واژههای سره
جسته گریخته
-
signalizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیگنالینگ، با علامت ابلاغ کردن، بر جسته کردن
-
relievos
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفاه، بر جسته کاری
-
signalized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیگنال داده شده است، با علامت ابلاغ کردن، بر جسته کردن
-
notables
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستاره ها، شخص بر جسته
-
پلغیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] poloqide برجسته؛ برآمده؛ بیرونجسته.
-
پیشرفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišrafte پیشافتاده؛ پیشیجسته.
-
signalizes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشان می دهد، با علامت ابلاغ کردن، بر جسته کردن
-
indenting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عقب نشینی، دندانه دار کردن، بر جسته کردن، سفارش دادن
-
personage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شخصیت، شخص بر جسته، بازیگران داستان
-
browser
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرورگر، کسیکه جسته و گریخته میخواند
-
signalize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنگ زدن، با علامت ابلاغ کردن، بر جسته کردن
-
browsers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرورگرها، کسیکه جسته و گریخته میخواند
-
ندرتا
فرهنگ واژههای سره
جسته گریخته، گاهی، گه گاه، گهگاه
-
مستخبر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بَ) [ ع . ] (اِمف .)کسی که از او خبر جسته شده .